چکیده:
در میان اهل عرفان و تصوف گروهی سر برآوردند که هدف اصلی آنها مبارزه با ریا و تظاهر بود آن هم در جامعهای که رسیدن به مناصب بالا بسیاری را در تکاپو انداخته بود، این گروه با وجود آن که در ملا عام اعمالی انجام میدادند که سرزنش و ملامت عوام را برمیانگیخت در خفا با اخلاص کامل به عبادت پروردگان بیچون میپرداختند و لحظهای از یاد وی غافل نبودند. این گروه از صوفیه در شعر و ادب فارسی نمود فراوان یافتهاند و شعرای بنام در مورد این طریقه داد سخن دادهاند و مشرب و ذهنیّات آنها را به تدقیق بیان کردهاند و برخی از این شعرا خود این طریقه پیش گرفتهاند و در گسترش چنین تفکّری کوشیدهاند و آثار نظم و نثر خود را به این شیوه زینت دادهاند از بین آنها میتوانیم به شیخ محمدعلی حزین لاهیجی اشاره کنیم. نکته مهم آن که حزین در بین غزلیات خود معارفی ناب نسبت به این گروه آشکار کرده و پرده از اصل و درون مایة تفکرات آنها برداشته است که بسیار قابل توجه است و میتواند در بسیاری از تحقیقات تاریخی موثر واقع گردد.
Among the mystics and Sufis a group emerged whose major objective was to combat the hypocrisy and pretense in a society where achieving high positions had caused a lot of people to hustle. These actions were carried out in public even though they were blamed and did their praying sincerely..AndHe was unaware of the moment of remembrance. Those groups of Persian Sufi poetry and literature which are abundant and have spoken to about this procedure and the disposition of their mental states have to reset.And some of your poets have taken this approach and have attempted to develop such thinking and his poetry and prose writings have a beautiful way to remove them, we can mention Sheikh Mohammad Ali Hazain Lahiji. Importantly, the doleful in their theological lyrics lean towards this group has been revealed and the curtain of the inner essence of their thinking has taken a very significance and can be useful in a lot of historical research.
خلاصه ماشینی:
» (عفیفی، ١٣٧٦: ٢٨) شاید غـرور سـ بحه ام از دل بـرون رود ساغر بـه دسـت بـر سـر بـازار داشـتم (حزین ، ١٣٧٨: ٤٦٩) حزین و ملامتیه حزین نیز به تبعیت از اسلاف معتقد است در مسیر حـق سـالک از کشـیدن ملامـت چـاره ندارد و شرط پیروزی آن است که خم به ابرو نیاورد و هر تیغ ملامت را مردانه به جان خریدار شود و در مقابل طعنه شکیبایی نشان دهد زیرا این شکیبایی خود مرحله بـه مرحلـه وی را بـه مقصود حقیقی نزدیک می سازد و او اگر قصد آن دارد که به اعلی درجه نائـل شـود بـا یـد در برابر این سیل ملامت همچو سنگ خارا باشد تا صیقل یابد و از مطلا بـه طـلا تبـدیل شـود و حتی به این درجه اکتفا نمی کند و شخص را به این درجه می رساند تا نه تنها در برابـر ملامـت صبور باشد بلکه ملامت را به جان بخرد و در مقابل تیر آن مشتاقانه سپر گردد زیرا در نظر وی رضایت تنها ممکن است صفای دل را همراه نداشته باشد امـا هرگـاه او بتوانـد بـا اشـتیاق بـه سمت ملامت برود و این ویژگی را در خویش تقویت کند،مطمئنا این اشتیاق از صـفای دل او نشات گرفته است و دیگر بویی از اجبار در درون وی برای تحمل ملامت شنیده نخواهد شد.