خلاصه ماشینی:
"ایلخان!تحفهآوردند، زیر زربفت دیداری: خادمان خوانچه بردستند؛چندشان خسته میداری؟ ایلخان!تحفه آوردند، طرفه زان سان که فرمودی: میوه عشق و جانبازی، تا حقیرش نپنداری ساقی باده بر کف کو-ساق عاجش گل آورده- تا گرانی ز جان شوید با سبکروح گلناری؟ موج رنگین پا چینها:رقص طاووس بنگالی؛ جنبش نرم گیسوها:مشک افشان تاتاری...
ایلخان!تحفهآوردند، زیر زربفت دیداری: خادمان خوانچه بردستند؛چندشان خسته میداری؟ ایلخان!تحفه آوردند، طرفه زان سان که فرمودی: میوه عشق و جانبازی، تا حقیرش نپنداری ساقی باده بر کف کو-ساق عاجش گل آورده- تا گرانی ز جان شوید با سبکروح گلناری؟ موج رنگین پا چینها:رقص طاووس بنگالی؛ جنبش نرم گیسوها:مشک افشان تاتاری...
ایلخان!تحفه آوردند، پرده پیرای سر پوشی؛ شادگان ساغری در کش، قطرهاندای سرشاری.
سرمه چشم خاموشش:خط شب، خفته در مغرب؛ بردو گلنرمه گوشش کرده گوهر گرانباری.
ایلخان دست مییازد، گوهر از گوش میگیرد (باز هم رشک زیورهاست گوش از گوهران عاری).
مطربان، گرم خوشرقصی، ایلخان را ثنا گویان خادمان خوانچه میبردند، زیر زربفت دیداری..."