خلاصه ماشینی:
"ناگهان شانس به یکی از دخترها البته بزرگترین دختر که از مرز سی و پنج سالگی(35 سالگی) گذشته روی میآورد و آن خواستگاری است که برای او پیدا شده است آنگوستیاس(Angustias)پیر دختر برناردا آلبا که از بسیاری لحاظ و خلق و خو مانند مادرش است از این موقعیت ممتاز بسیار خوشحال است و خود را آماده میکند که در کنار مرد خواستگار یعنی«پهپه الرومانو»به حجله برود.
خواننده انتظار دارد که مرگ آدلای جوان سوگ عظیمی برپا کند و «برناردا آلبا»را از پای بیاندازد ولی مادر به دخترانش،کلفتها و سایر مستخدمین خانه دستور میدهد که به همه بگویند و روی این مسئله تأکید ورزند که دختر جوان پاک و معصوم بوده و هیچ مردی به او دست نیافته و باکره مرده است.
مادر او هم شوهرش را دوست نداشت و بالاجبار به ازدواجی غیرمطلوب و ناخواسته تن داده بود اکنون او هم دارد کار مادرش را تکرار میکند چرا که به دلائل مختلف به محبوب و مرد دلخواه خود لئوناردو نرسیده است.
در سالهای 1925 به بعد چندین دیوان شعر از او انتشار یافت از جمله«افسانه کولیها» که در اوائل 1928 منتشر شد و نیز در سال 1931 آوازهای عمیق و همچنین کتاب شعری تحت عنوان پنجسال گذشته که پس از مرگ لورکا در سطح وسیعی منتشر شدند و بر معروفیت شاعر ناکام بیشتر افزودند از شعرهای بسیار معروف و گیرای گارسیا لورکا شعریست جذاب و تأثیرگذار تحت عنوان:«مرثیه بر مرگ ماتادور اینگناتسیوسان شن مخیاس» این شعر تکاندهنده و بسیار گیرا که آخرین ساعات زندگی گاوباز مشهور«سان شن مخیاس»را بیان میکند از بسیاری لحاظ ممتاز است."