خلاصه ماشینی:
"پدر بزرگ و نوه کنستاتین پوستوتسکی برگردان:زنده یاد کبخسرو کشاورزی نیکلای بپترویچ و نوهاش زایا در فرودگاه به پیشواز کسی نرفته و هیچکس را بدرقه نکرهاند.
پدربزرگ که ماشین میراند و نوه که در کنارش نشسته است به سوی فرودگاه رهسپار میشوند.
هواپیمای شماره 18 که زمانی پدربزرگ خلبان آن بوده برای آوردن گوجهفرنگی به جنوب پرواز کرده است.
در اینجا زایا از سرما سرخ شده است و پدربزرگ دستور یک قهوه ترک میدهدو از شیشهی پنجره هواپیماها را مینگرد.
هنگامی که اینان به خانه باز میگردند مادربزرگ از اینکه دید برای ناها آمدهاند.
در خانه کسی نمیداند که این پدربزرگ و هوه به کجا میروند یک بار در نخستین روزهای زمستانی هنگامی که به جای باران برف فرو میریزد.
هنگامی که پدربزرگ و نوه به خانه بازگشتند زیاد دیر نبود.
کسی نبود که پدربزرگ و نوه را سرزنش کند که چرا دیر برای ناهار آمدهاند."