چکیده:
یکی از مهمترین فیلسوفان اگزیستانسیالیست نامدار آلمانی در سده بیستم «مارتین هیدگر» است. بنیادیترین پرسش از نگاه هیدگر، پرسش از «هستی» است که متأسفانه هماره به دلیل توجه بیشازحد به هستندگان بهجای هستی، مورد غفلت قرار گرفته است؛ ولی این پرسش تنها از راه بررسی و شناخت تنها پرسشگر هستی، یعنی «دازاین» انجامشدنی است. منظور از دازاین، وجود انضمامی یا «در جهان بودن» است؛ ولی مراد از «جهان» نیز، عالم اشیای فیزیکی یا جهان پیرامون ما نیست، بلکه مراد از آن، دلمشغولیها و دلبستگیهای ما است که برخلاف پندار رایج، نهتنها تقابلی با انسان ندارند، بلکه ذاتاً آن روی سکۀ وجود آدمی و درنتیجه از وجود وی جداناپذیر هستند.
Martin Heidegger, the famous German philosopher of the twentieth century, is one of the most important existence philosophers. For Heidegger, the most fundamental question is the question of "existence," which, unfortunately, has always been overlooked due to the much attention to beings instead of existence. But this question can find its answer only by examining and recognizing the only questioner of the existence, Dasein. Dasein means the concrete existence or "being-in-the-world." What is meant by the "world" is not the world of physical objects or the world around us, but it refers to our preoccupations and interests, which, contrary to what commonly believed, not only are not in opposition to man, but constitute inherently the other side of the coin of human existence and consequently, they are inseparable from him.
خلاصه ماشینی:
ازنظر هایدگر، مهمترين و بنيادیترين پرسش در عالم فلسفه، «پرسش از هستی» است كه متأسفانه در تاريخ 2500 ساله فلسفه ـ يعنی از افلاطون تا نيچه ـ مورد غفلت قرار گرفته است؛ چراکه همه فلاسفه اعم از فلاسفه گذشته و مدرن، بهاستثنای فلاسفه يونان باستان، بهجای پرداختن به اصل هستی، به هستندگان توجه کردهاند كه رهاورد اين نگاه غيرواقعبينانه، ناكامی و نيستانگاری بشر بوده است.
هایدگر حقيقتِ وجود (اَلثيا) را به پیروی از يونان باستان به ظهور، گشودگی يا انكشاف ترجمه میكند و باورمند است هر سروکار داشتنی با وجود، تنها هنگامی امكانپذير است كه موجود از خفا يا پوشيدگی برون آيد و آشكار گردد؛ بنابراين ظهور يا گشودگی وصف بنیادین موجود است، نه اينكه صفت افزونی برای آن باشد؛ بهعنواننمونه ارسطو چيز آشكار و موجود را يكی میداند و میگويد: موجود به معنای آنچه حاضر است، ثبات و استمرار دارد.
ازنظر هایدگر، «در جهان هستی» به معنای بودن در میان هستندگان است؛ زیرا زندگی دازاين در كنار ديگران است و فقط جايی كه دازاين با امكانهای زندگی اصيل روبرو میشود، تنها و دنبالهرو و پيرو حكم همگان نمیشود؛ ولی اين سخن به معنای آن نيست كه دازاين اصيل برای نمونه، غارنشين، عارف و يا يك هنرمند رمانتيك است، بلكه دازاين افزون بر اینکه در جمع و با ديگران زندگی میكند همواره خودش را در برابر بقيه و با فاصلهای از آنها ارزيابی میكند.
در نقطه مقابل آن، «وجود اصيل» عبارت است از: كنده شدن از نگرانیهای روزمره جهان كه سرّ دازاين را برای وی مكتوم میسازد ؛ ولی مراد هایدگر از لوگوس نيز دو چيز است؛ وجود بهعنوان مابهالاتحاد حقيقی تمام موجودات و زبان بهعنوان خانۀ وجود كه آدمی مقيم آن است و همانا اين دو معنا از يكديگر جدا نيستند.