خلاصه ماشینی:
زمانی در خدمت آقای دکتر معین بودم (در دولت اول آقای هاشمی رفسنجانی که ایشان مسئولیت وزارت علوم را داشتند)، در تیرماه سال ۱۳۷۱ شمسی وقتی که آییننامۀ اعطای دکتری افتخاری برای نخستین بار در بیست و دومین نشست رؤسای دانشگاههای کشور تصویب شد، (چون از پیروزی انقلاب تا آن سال به کسی هنوز دکتری افتخاری در ایران داده نشده بود)، برای پیدا کردن مصداق آن کار که چه کسی اولین دکتری افتخاری را در ایران دریافت کند که شایستۀ این کار و معیاری برای دیگرانی باشد که قرار است مفتخر به این دانشنامه باشند، قرار بر این شد اولاً آییننامه از سوی دانشگاههایی داده شود که حداقل ده سال سابقۀ داشتن دورۀ دکتری را دارند و حداقل در پنج رشته دکتری میدهند و در هر رشته دو دوره فارغالتحصیل داشته باشند.
کمی بعد از تصویب این آییننامه آقای ماندلا که در آن زمان رهبری کنگرۀ ملی آفریقا را داشت و هنوز مسئولیت ریاستجمهوری را نداشت، سفری به ایران کرد و در مجموع برداشتهایی که بود، دیدیم مناسبترین کسی که میتواند اولین دکتری را در ایران دریافت کند، آقای ماندلا است؛ به دلیل اینکه صاحب تجربهای است و میتواند دکتری داشته باشد.
چیزی که به بشریت یاد دادند این است که دنبال صلح هستند ولی از درونِ مبارزه هم بیرون میآیند؛ یعنی هیچیک از اینها به دور از مبارزه و در کنار مبارزه نبودند بلکه در متن بودند؛ به دنبال کاهش رنج و درد و هراس بودند و اینجا این باور عینیت پیدا میکند که اگر به دنبال کاهش رنج و درد و هراس باشیم، میتوانیم آشتیخویی و نه آشتیناپذیری را به یک راهبرد سیاسی تبدیل کنیم.