چکیده:
از زمانی که مدارس به وجود آمدهاند، بحثهایی درباره نقش آنها در ارتقای رشد منش مثبت وجود داشته است. آموزشدهندگان و فلاسفه هم بحثهای طولانی داشتهاند که مدارس به «آموزش قلب» نیز همانند «آموزش ذهن» نیاز دارند.
رویکرد مبتنی بر روانشناسی مثبت به افراد کمک میکند که توانمندیهای منشیشان را شناسایی و با آنها درگیر شوند تا به این وسیله بهزیستی آنها ارتقا پیدا کند.
با این اوصاف، مدرسه فضایی است که امکان شناسایی و تحقق همه توانمندیها در آن وجود دارد و میتواند با فراهمکردن شرایط انعطافپذیر و متنوع به افراد کمک کند تا بتوانند انواع توانمندیهای خود را کشف کنند و در این زمینه رشد یابند. به علاوه و به تبع آن نیز، در زمینه عملکرد تحصیلی، بر اساس توانمندیهای منشی و شخصیتی و هدفگذاری گروهی، در اجرای فعالیتهای رضایتبخش و موفق به سمت و سویی حرکت کنند که به رشد شخصی و رفتارهای اجتماعی، فعالیتهای گروهی و سازگاری موثر برای رویاروشدن با شرایط دست یابند. در این صورت میتوانند، با استفاده از نقاط قوت و توانمندیها، به اصلاح و تعدیل نقاط ضعف و موانع بپردازند.
از دیدگاه روانشناسی مثبت، همانقدر که روی توانمندیها تمرکز میکنیم، روی ضعفها هم تمرکز میکنیم، همان قدر به ساختن بهترین چیزها در زندگی علاقهمندیم که اصلاح بدترینها را در نظر داریم، و همان اندازه نگران رضایتبخش کردن زندگی افراد عادی هستیم که نگران مرهم گذاشتن بر زخمهای افراد پریشان. بنابراین با دیدگاه مثبت باور داریم که توانمندیهای منشی و شخصیتی پایه و اساس حالات انسان هستند و فعالیتهای هماهنگ با توانمندیها، راهی مهم برای رسیدن به یک زندگی خوب روانشناسانه را به ما نشان میدهند.