چکیده:
تحقیق پیش رو، به دنبال تبیین نسبت بین حکمت اسلامی و نقوش تزئینی - هندسی در هنر اسلامی می باشد. این تحقیق سعی بر آن دارد که با نگاهی فرا تاریخی و رجوع به وحی الهی (قرآن)، که سرمنشأ این هنر است، به پرسش «حکمت نقوش تزیینی - هندسی در هنر اسلامی چیست؟» پاسخ دهد. فرض نگارنده بر این است که غنای صوری و ظرفیت بالای نقوش هندسیِ هنر اسلامی در انتقال معانی حکمی، برآمده از اندیشه ای غنی مبتنی بر «وحی» و متافیزیک اسلامی است که در پس این هنر ناب انتزاعی حضور دارد. تحقیق حاضر به دنبال تبیین این اندیشه و حکمت در هنر اسلامی به طور عام و سرایت آن در نقوش تزیینی - هندسی به طور خاص به روش توصیفی - تحلیلی میباشد. چارچوب نظری این تحقیق را نظریات فیلسوفان سنت گرا درباب هنر اسلامی شکل میدهد. روش گردآوری اطلاعات در این تحقیق روش کتابخانه ای بوده است.
خلاصه ماشینی:
حال پرسشي ايجاد مي شود که ، آيا حکمت و غايت تزيين و نقوش تزييني در هنراسلامي هم ، مي تواند رستگاري و يا مقولاتي ازاين دست ؛ همچون کسب "معرفت " باشد؟ و يا اساسا هنراسلامي چنين غايتي دارد؟ بي شک زماني که از هنر اسلامي صحبت ميکنيم ، منظورمان هنري است که در درون جهان بيني اسلامي شکل و معنا مي يابد، و در پيوند با وحي الهي ، معرفت و معنويت حاکم بر اين جهان بيني مي باشد، لذا به نظر مي رسد که مي توان جواب پرسش هاي مذکور را مثبت فرض گرفت ؛ اما لازم است که قدري عميق تر به اين موضوع پرداخته شود، لذا در ادامه ، تبييني اجمالي از چيستي هنراسلامي از منظر سنت گرايي ارائه ميگردد.
اين بيان از هنر اسلامي ، به معناي هنري که در پيوند با حکمت ، متجلي کنندٔە وحدت الهي در جمال و نظم عالم مي باشد، کاملا متناظر است با تفسيري که از علامه طباطبائي بيان شد، به گونه اي که ، هنر به عنوان يکي از تجليات حکمت ازلي ، معرفت آفرين است ، معرفتي که غايت آن تعالي وجودي ، و در نهايت رستگاري انسان است ، چراکه تحقق چنين معرفتي ، يعني گذر از مرتبۀ کثرت واقعيات صوري عالم هستي (تجلي ) به مرتبۀ حقيقت مطلق (اصل ).