چکیده:
علامه طباطبایی و لویناس درزمره فیلسوفانی هستند که به اخلاق اهمیت وافری دادهاند. در این پژوهش با بهرهگیری از روش توصیفی ـ تحلیلی و نیز تطبیقی سعی شده است با بررسی مبانی فلسفی تربیت اخلاقی این دو فیلسوف، همگرایی و تقابل دیدگاههای آنها استخراج شود. بررسی مبانی هستیشناختی، انسانشناختی و ارزششناختی تربیت اخلاقی علامه و لویناس نشان میدهد که مفاهیم اساسی در فلسفه لویناس اخلاق معطوف به دیگری، مسئولیت و اراده میباشند، اما در فلسفه علامه طباطبایی دیگری اعتدالی و فطرت از جایگاه ویژهای برخوردار است. هر دو به دیگری، مسئولیت، اراده و آزادی تأکید میورزند. همچنین دیدگاه لویناس و علامه نسبت به خدا باآنکه هر دو خدا را قبول دارند وآن را نامتناهی میدانند، اما خدای لویناس با غیریت و دیگری برابر درنظرگرفته شده است، درحالیکه خدای علامه، متعالی و منزه از هرگونه تغییر بوده و فراتر از دیگری است.
Allameh Tabatabai and Emanuel Levinas are among the philosophers who have given great importance to ethics. Using descriptive-analytical and comparative methods, the researchers have made attempts to identify the convergence and divergence of their views by reviewing the philosophical bases of the ethical education. Assessment of the ontological, anthropological and axiology of moral education by Allameh and Levinas signifies that the basic concepts in Levinas's philosophy contains ethics focusing on the others, responsibility, and will. The philosophy of Allameh Tabatabai, however, concentrates on others, moderation and innateness as having special position. Both emphasize on others, responsibility, will, and freedom. Furthermore, Levinas and Allama both believe in God and consider Him as infinite. However, God, in Levinas’s view is considered equal to the otherness, while Allama believes in transcendent, free of any change, and above others.
خلاصه ماشینی:
بررسي مباني هستيشناختي، انسان شناختي و ارزش شناختي تربيت اخلاقي علامه و لويناس نشان ميدهد که مفاهيم اساسي در فلسفه لويناس اخلاق معطوف به ديگري، مسئوليت و اراده ميباشند، اما در فلسفه علامه طباطبايي ديگري اعتدالي و فطرت از جايگاه ويژه اي برخوردار است .
مفسر و فيلسوف نامدار جهان اسلام علامه سيدمحمدحسين طباطبايي را ميتوان از معدود انديشمنداني دانست که بعد از ابن مسکويه ، غزالي، خواجه نصيرالدين طوسي و ملامهدي نراقي به اخلاق توجه وافري داشته است و توانسته خلأ ناشي از نظام اخلاقي پيشينيان خود را که ريشه در فلسفه ارسطوي دارد، پيدا نمايد و جايگاه توحيد و ميزان تأثير آن را در نظام اخلاقي نشان دهد (باقري، ١٣٨٨: ٣٥٥) و بنابرهمين اقدامات ، به عنوان يکي از افراد انگشت شماري باشد که امروزه انديشه هايش در رأس توجه برنامه ريزان و سياست گذاران تربيتي قرار دارد.
دراصل ، لويناس کوشيده است که جايگاه غيريت يا ديگربودگي را در حيات آدمي و مناسبات او با ديگران ، جهان و خداوند روشن سازد و نشان دهد که بدون عطف توجه به آن نميتوان به توصيفيرضايت بخش از بسياري از پديده هاي انساني نظير اخلاق ، دين ، زبان ، هنر و نيز پديده هاي ديگري نظير مرگ ، زمان و متن دست پيدا کرد.
ـ مباني فلسفي تربيت اخلاقي از ديدگاه لويناس در اين قسمت با بهره جستن از آراي لويناس ، به بررسي ساختار فلسفي اخلاق انديشه هاي او که مشتمل بر هستيشناختي، انسان شناختي و ارزش شناسي است ، ميپردازيم .