چکیده:
هدف اصلی مقاله، پاسخ به این پرسش است که دانش مالی کلاسیک و دانش مالی رفتاری، بهعنوان دو پارادایم رقیب درون اقتصاد مالی، در مواجهه با مسیله صدق چه رویکردی دارند؟ بر اساس نتایج این تحقیق، معرفتشناسی این دو پارادایم با غفلت از چیستی معرفت، به توجیه معرفتی فرو کاسته شده است. این غفلت، موجب شده است که مسیله صدق در دانش اقتصاد مالی، غیرقابل حل گردد. اقتصاد مالی کلاسیک در فهم انسان بهعنوان موضوع دانش اقتصاد مالی، با تکیهبر عقل انسانی، تبیینی غیردقیق از «انسان اقتصادی»، بهعنوان موضوع علم اقتصاد مالی ارایه داده است. به همین دلیل، با غفلت از چیستی معرفت، رویکرد درون گرای انسجام گرایی را در توجیه معرفت بهکاربرده است که منجر به نسبیت در صدق میشود. اقتصاد مالی رفتاری نیز اگرچه مجموعه باورهای منسجم مالی کلاسیک را موردتردید قرار داده است، اما در این پارادایم نیز به دلیل رویکرد برون گرای وثاقت گرایی در توجیه، صدق تابع مشاهده و تجربه قرار دارد. برای حل مسیله صدق، لازم است یک چارچوب فلسفی درون گروانه کلنگر، جایگزین چارچوب فلسفی فعلی گردد که در گام اول، تبیینی صحیح از انسان و ماهیت کنش اقتصادی وی ارایه دهد و با اثبات باورهای پایه، در خصوص ماهیت انسان اقتصادی و با رویکرد مبناگرایانه در توجیه، به گزارههای صادق در خصوص شاخت رفتار سرمایهگذار دست یابد.
The main purpose of this study is to answer the question on the approach of classical and behavioral finance, as two competing paradigms within financial economics, in the face of the problem of truth? These two paradigms have been reduced to epistemic justification for neglecting what knowledge is according to the results of this epistemological research. This negligence has made the issue of truth in the knowledge of financial economics unsolvable. Classical finance has provided an inaccurate explanation of "economic man" as the subject of the science of financial economics, and for this reason, by neglecting the nature of knowledge, it has used the introverted approach of coherence in justifying knowledge, which leads to relativity in truth. Behavioral financial economics has also questioned the classical coherent collections of financial beliefs, but in this paradigm, truth is a function of observation and experience due to the extroverted approach of positivism, in justification. It is necessary to replace the current philosophical framework of a holistic introspective philosophical framework for solving the problem of truth, which in the first step provides a correct explanation of man and the essence of his economic action, and to prove basic beliefs about the nature of the economic man and with a fundamentalist approach to justification, arrive at honest statements about the structure of investor behavior.
خلاصه ماشینی:
ir دريافت: 23/01/1399 ـ پذيرش: 20/06/1399 چکيده: هدف اصلی مقاله، پاسخ به این پرسش است که دانش مالی کلاسیک و دانش مالی رفتاری، بهعنوان دو پارادایم رقیب درون اقتصاد مالی، در مواجهه با مسئله صدق چه رویکردی دارند؟ بر اساس نتايج اين تحقيق، معرفتشناسي اين دو پارادايم با غفلت از چيستي معرفت، به توجيه معرفتي فرو كاسته شده است.
اقتصاد مالي رفتاري نيز اگرچه مجموعه باورهاي منسجم مالي كلاسيك را موردتردید قرار داده است، اما در اين پارادايم نيز به دليل رويكرد برون گراي وثاقت گرايي در توجيه، صدق تابع مشاهده و تجربه قرار دارد.
برای حل مسئله صدق، لازم است یک چارچوب فلسفی درون گروانه کلنگر، جایگزین چارچوب فلسفی فعلی گردد كه در گام اول، تبييني صحيح از انسان و ماهيت كنش اقتصادي وي ارائه دهد و با اثبات باورهاي پايه، در خصوص ماهيت انسان اقتصادي و با رويكرد مبناگرايانه در توجيه، به گزارههای صادق در خصوص شاخت رفتار سرمایهگذار دست يابد.
بهعبارتدیگر، اقتصاددان در مقام فاعل شناسا بدون نیاز به مشاهده عین، تنها با چارچوبهایی که اصول موضوعه از پیش تعیینشده ذهن برای وی فراهم میآورد، اقدام به تدوین و طراحی رفتار انسان اقتصادی و منطق انتخاب او، بهمثابه عین در بازارهای مالی میكند.
بنابراین، گزارههایی که انسان نرمال در شناخت صادر میکند، از نظر معرفتشناسی ترکیبی و ازنظر منطقی پیشینی است؛ چراکه فرض میشود قالبهای ذهنی وی از پیشساخته شده، اگرچه در پی تجربیات جدید این قالبها تغییر مییابند، اما پیش از تجربه لااقل حدی از آنها وجود دارند.
بنابراین، در چارچوب معرفتشناسی مالی رفتاری، ذهن است که باید بر عین منطبق شود و در اقتصاد مالي رفتاري، مشاهده مهمترين منبع شناخت است.