چکیده:
دامت در فلسفه خود متاثر از دو فیلسوف تحلیلی بزرگ است؛ او در روش از فرگه تبعیت میکند و قصد دارد منطق و نظریه معناداری را بنیانی برای متافیزیک قرار دهد، و در نظریهپردازی درباره معنا متاثر از ویتگنشتاین است و معنای واژگان را معادل با کاربرد آنها میداند. بر خلاف همه تاثیری که ویتگنشتاین بر دامت دارد، سایه شکاکیت قوی که در آراء ویتگنشتاین دوم وجود دارد و کریپکی به بهترین شکل به آن پرداخته است برای دامت خوشآیند نیست، زیرا گمان میکند در صورت درست بودن شکاکیت و قراردادگرایی افراطی ویتگنشتاین، محاورات و ارتباطات انسانی همیشه در لبه پرتگاه و در آستانه سقوط قرار دارد. او برای گریز از این امر، ایده دانش ضمنی برای دانش زبانی را به عنوان بنیادی محکم در نظریه خود قرار میدهد. در این مقاله نشان دادهایم که ایده دانش ضمنی سبب فاصله گرفتن نظریه معناداری دامت از آموزههای ویتگنشتاین و شکست پروژه او میشود. اگر نتوان نشان داد که زبان چگونه کار میکند، هرگز نمی-توان نظریه معناداری را بنیانی برای متافیزیک قرار داد.
Dummett`s philosophy is influenced by two great philosophers : he follows Frege in his methodology and attempts to build metaphysics upon logic and theory of meaning, and he also follows Wittgenstein in his theory of meaning and accepts his use theory of meaning that says in most cases, the meaning of a word is its use. Nevertheless, Dummett tries to avoid the radical skepticism found in late Wittgenstein, since he believes if that is true then communication is in constant danger of simply breaking down. His solution against this radical skepticism is introducing the idea of implicit knowledge for our understanding of how language works. In this article, I tried to show how this idea causes Dummet`s theory to be different from Wittgenstein's concept of language. We cannot maintain at the same time both implicit knowledge of the language and think of the theory of meaning as a base for metaphysics.
خلاصه ماشینی:
منطق پژوهی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی دوفصل نامۀ علمی (مقالۀ علمی ـ پژوهشی )، سال یازدهم ، شمارة دوم ، پاییز و زمستان ١٣٩٩، ٢١١-٢٢٦ تبیین علل عدم موفقیت خوانش انتقادی دامت از فلسفۀ ویتگنشتاین هومن محمد قربانیان * سارا قانع ** چکیده دامت در فلسفه خود متاثر از دو فیلسوف تحلیلی بزرگ است ؛ او در روش از فرگه تبعیـت میکند و قصد دارد منطق و نظریـه معنـاداری را بنیـانی بـرای متافیزیـک قـرار دهـد، و در نظریه پردازی درباره معنا متاثر از ویتگنشتاین است و معنای واژگان را معادل با کـاربرد آنهـا میداند.
به نظـر مـیرسـد آنچه از نظریات ویتگنشتاین دوم متوجه میشویم این است که او کـار فلسـفه را مشـاهده و توصیف زبان میداند، حال اینکه دامت از این آموزه اصلی استاد معنوی خود تخطی کـرده و قصد دارد نظریه ای درباب معنا و زبان ارائه دهد که بنیاد متافیزیـک باشـد.
این مناقشه بسیار مهم است چون ما را مجبور میکنـد به ایده های بنیادی فلسفه تحلیلی نگاهی دوباره بینـدازیم و از خـود مجـددا بپرسـیم بهتـرین روش برای تحلیل اندیشه که همان تحلیل زبان باشد چیست ؟ به نظر این نگارنده ، در برخی از بندهای نوشته های دیگر کریپکی نکاتی وجـود دارد کـه روشن گر راه هستند؛ مثلا در انتهای مقاله طولانی که کریپکی درباره تفسیر جانشینی از سـور نوشته ، در پاورقی نکاتی درباره مزایا و محدودیتهای نظریه های فرمـال دربـاره زبـان طبیعـی بیان شده است : تا به اینجا درباره نظریه های فرمال درباره زبان طبیعی صـحبت کـردم بـدون آنکـه نظـر خودم را در این باب بگویم .
(١٩٧٨٩٦,Dummett) بدین ترتیب ماهیت دانش ضمنی به نوعی پاشـنه آشـیل بـرای نظریـه معنـاداری دامـت است ، و چون دامت قصد دارد کل فلسفه را بر اساس همین نظریه معناداری بنا کند، اهمیـت چنین دانشی و تبیین آن چندین برابر میشود.