چکیده:
تصاویر و بنمایه های تصویری شعر حافظ وجوه اشتراک فراوانی با اشعار سنایی دارد؛ این بنمایه ها افزون بر صورخیال، شامل ساختار تلفیقی و ترکیبی خوشه های تصویری شعر او نیز میشوند. هدف این مقاله بررسی تصاویر و بنمایه های تصویری در شعرحافظ و مقایسه آن با تصاویر شعری سنایی و روشن شدن میزان ابتکار و تقلید در دیوان حافظ و دلایل ماندگاری اشعار اوست. رهیافتی که خواننده را در تحلیل اینگونه اشعار یاری میرساند، بینامتنیت است.
با مقایسه تصاویر شعری حافظ با سنایی و تحلیل اشعار آنها، نتایج زیر حاصل شد:
نخستین تمایز شعر حافظ با سنایی،گزینش و انتخاب کلمه با قابلیت ابهام آفرینی است. نکته دیگر اینکه ذهن حافظ غالبا در ابداع صور خیال، ترکیبگراست. همچنین حافظ با تلفیق صناعات ادبی مختلف در یک تصویر، به تصاویر قدما ساختار و جان تازه ای داده است. خواجه با آوردن تصاویر و بنمایه های تصویری مترادف و هم معنی با سنایی و اعجاز در کیفیت تالیف آنها با دیگر کلمات و هماهنگی حروف، افزون بر زیبایی موسیقایی بیت، مضمون و ساختار بیت را بهتر ارائه کرده است؛ همچنین آنچه را از دیگران گرفته به زیباترین و شیواترین شکل بیان کرده است.
Images and visual themes of Hafez's poetry have many things in common with Sanai's poems; these themes, in addition to imagination, include the combined structure of his image clusters of poetry. Sanai and the clarification of the degree of initiative and imitation in Hafez's court and the reasons for the permanence of his poems. The approach that helps the reader in analyzing such poems is intertextuality.
The following results were obtained by comparing Hafez's poetic images with Sanai and analyzing their poems:
The first distinction between Hafez's poetry and Sanai is the choice of a word with the ability to create ambiguity. By bringing images and visual themes that are synonymous with synonymy and miracle in the quality of their composition with other words and the harmony of letters, in addition to the musical beauty of the beat, it has provided a better theme, theme and structure; He also expressed what he took from others in the most beautiful and eloquent way.
خلاصه ماشینی:
نمونه هاي ديگر را مي توان در ابيات زير مشاهده کرد: هر دل که ترا جست چو ديوانه مستي / در سلسله زلف زره دار کشيدي زنار پرستي مکن اي بت که جهــاني / در سلسله زلف چو زنار کشيدي (همان : ٥٠٣) عاقبت در سلسله زلفينش در زندان بماند / بهتر آن تا خاکپايش را به دست آرد مگر (همان :٣٠٤) و يا در اشعار حافظ : اي که با سلسله زلف دراز آمده اي / فرصتت باد که ديوانه نواز آمده اي (حافظ ،١٣٧٩ :٤٢٢؛چ ٣) اما اين به گزيني و پيوند چندسويه واژه ها در ديوان حافظ يک کمپوزسيون هماهنگ را به وجود آورده است که در اثر عدم ايستايي واژه ها ميتوان ، تأويل هاي مختلف را با توجه به معاني مختلف واژه ها انجام داد.
نمونه ديگر پيوند بند با سبب در معناي عربي آن (بند): يا رب سببي ساز که يارم به سلامت / باز آيد و بر هاند م از بند ملامت (همان : ٧٠) ي )پديداري حرکت هاي غير گفتاري آشنايي سنايي وحافظ با موسيقي از يک سو و ذوق حساس و زيبايي پسند آنها از سوي ديگر، سبب شده است که اين دو شاعر از اين وسيلۀ رساي انتقال عواطف با به کار گيري همه ظرفيتهاي ممکن در زبان يعني موسيقي حاصل از عروض ، همخواني حروف ، قافيه ، رديف و تناسبات آوايي و هجايي کلمات ، حد اکثر استفاده را به عمل آورند.