خلاصه ماشینی:
"موسکوفیتز با فشار عصبانیت خود را بیرون میریزد: -چه غلطی کردی،زمینها را خریدی؟ تسفی مزئیل فقط شانه بالا میاندازد که نه میشود پاسخ مثبت از آن دریافت و نه منفی.
صدای گروه هشداردهنده به گوش هر دو میرسد: -موسکوفیتز بهوش باش،این آخرین هشدار است.
تسفی مزئیل سر برمیگرداند و به آنها نگاه میکند و بعد به موسکوفیتز میگوید: -چرا به پیامشان عمل نمیکنی؟ -مزخرف میگویند...
چرا تمار نمیآید؟تصویر روی تابلو کمکهای مالی موسکو فیتز به گروه افراطی صهیونیستی«عطاریت کوهانیم»برای طرح انهدام مسجد«قبه الصخره»رانشان میدهد.
-تمار،بگو آیا تسفی مزئیل مرده؟ تمار بر خود لرزید:«او از کجا میداند؟» -بله،متأسفانه او امروز بعد ازبه هرظهر وقتی برای خرید زمینهای رأس العامود میرفت با یک انفجار...
تمار با احتیاط میگوید: -آقا،جناب مناحم بورمان تماس گرفت،قرار است نماینده ایشان برای گرفتن موافقت شما بیاید.
موسکوفیتز میخواهد حتی برای لحظاتی هم که شده از شر تصاویر و این اوضاع آشفته خلاص شود."