خلاصه ماشینی:
"-آهای پیرزن چیکار داری زنگ خونه مردمو میزنی؟ -خونه بودی؟ -پس میخواستی نباشم؟ -پس چرا درو وا نکردی؟ -دوست داشتم!
-بیخود کردی من پیرزنو اینجا نگه داشتی!حالا که این کارو کردی بباید یه گونی بهم برنج بدی!
چند روز بعد درحالیکه باز هم به در همون خونه اومدم زنگ بالا رو فشار دادم دیدم کسی درو باز نکرد،زنگ در پایینو فشار دادم،دیدم همون زنه که اون روز طبقه بالا بود درو باز کرد.
-خوب پیر شدی دیگه؟ -کی گفته من پیرم،تو؟ -خوب معلومه،چون چند روز قبل گفتی بهم یه گونی برنج میدی ولی حالا یادت رفته خوب پیری و هزار دردسر!
هنوز حرف اون روز من یادته؟ -پس میخواستی نباشه؟زود باش گونی برنجمو بده برم که خیلی کار دارم ننه!
-به همین راحتی؟ -خوب پس چیکار کنم تا منو ببخشی؟ -باید دو تا گونی برنج بهم بدی و یه شام و ناهار مفصلم دعوتم کنی خونت!"