چکیده:
پرسش درباره اینکه آیا خدای تعالی صفت دارد و اگر آری، دارای چه نسبتی با ذات الهی است، مجموعهای از مباحث را در اندیشه اسلامی فراهم کرده است که معمولا زیرعنوان توحید صفاتی دستهبندی میگردند و امروزه با عنوان «هستیشناسی اوصاف الهی» شناخته میشوند. این مباحث بهلحاظ تاریخی از همان قرن اول هجری در میان اندیشمندان مسلمان مطرح بودهاند و هریک براساس مبانی و پیشفرضهای دستگاه فکری خود، به نظریهپردازی درباره آنها پرداختهاند. یکی از مهمترین نظریهها در این زمینه، نظریه نیابت است که واکنشهای مختلفی را به خود دیده است. در این مقاله با نگاهی تحلیلی تاریخی، به بازخوانی نظریه نیابت و شناخت ارکان آن پرداختهایم و ضمن اثبات وجود چنین نظریهای در میان معتزله، باورمندان به آن را از معتزله و دیگر مذاهب بازشناسی کردهایم. برایناساس به این نتیجه رسیدهایم که این نظریه تبیینی برای نفی صفات است و تحویل آن به نظریه عینیت صدرایی درست نیست.
The question whether or notGod Almighty has qualities and if so, how it relates to the divine essence, has provided a set of issues in Islamic thought that it is classified the heading of monotheistic attributes and today are known as the "ontology of divine qualities”. These issues have been historically discussed among Muslim thinkers since the first century AH, and each of them has theorized about them based on the principles and presuppositions of their intellectual system. One of the most important theories in this field is the theory of deputation which has seen various reactions.in this study, we have read the theory of deputation and recognized its pillars by using of analytical-historical view, and while proving the existence of such a theory among the Mu'tazila, we have recognized the believers in it from the Mu'tazila and other religions. We have come to the conclusion that this theory is an explanation for the negation of attributes and its delivery to the theory of Sadra objectivity is not correct.
خلاصه ماشینی:
برايناساس، در اين مقاله برآنيم تا با نگاهي تاريخي به تحليل نظرية نيابت بهمنزلة يکي از مهمترين نظريههاي مطرح در هستيشناسي اوصاف الهي بپردازيم و باورمندان به آن را از مذاهب مختلف کلامي بازشناسي کنيم و از نسبت آن با ديگر نظريهها، بهويژه نفي صفات و عينيت مصداقي و اختلاف مفهومي، پرده برداريم.
اين نسبت، گاه چنان تعميم داده شده که مشهورترين رأي معتزله در ميان اماميه، همين قول به نيابت شناخته ميشود؛ براي مثال، صدرالمتألهين (1050ق) در تبيين ديدگاه خويش در باب هستيشناسي صفات الهي و رويکردهاي مطرح در آن ميگويد: «صفاته تعالي عين ذاته لا کما تقوله الاشاعره من اثبات تعددها في الوجود ليلزم تعدد القدماء الثمانية و لا کما قالته المعتزله من نفي مفهوماتها رأسا و اثبات آثارها و جعل الذات نائبة منابها» (صدرالمتألهين، 1361، ص223؛ همو،1363، ص54).
2. معتزله و نظرية نيابت اشعري هنگامی که به بيان اختلاف انديشمندان معتزلي در باب صفات الهي ميپردازد، بهصورت کلي آنان را منکرين صفات معرفي ميکند (اشعري،۱۴۰۰ق، ص438)؛ هرچند بر اين باور است که تمامي معتزليان حقتعالی را لميزل عالم، قادر و حي ميدانند (همان، ص156).
از سوي ديگر، ميدانيم چنين نگرشي دربارة صفات الهي در ميان معتزله، همان نظرية نيابت است که در عين اطلاق الفاظ صفات، از پذيرش هرگونه امر ايجابي در ذات حقتعالی دوري ميکنند و تنها تفسيري سلبي از آنها ارائه ميدهند.
تذکر اين نکته لازم است که بر اساس عبارت اشعري، عموم معتزليان چنين نگرشي دربارة حقتعالي دارند و اين يعني کساني که در هستيشناسي صفات الهي قائل به نفي صفات و نيابت ذات از صفاتاند، در معناشناسي صفات، تفسيري سلبي از آنها ارائه ميدهند.