چکیده:
منظومۀ ویس و رامین، سرودۀ مشهور فخرالدّین اسعد گرگانی، که در حدود سال446 به نظم درآمده است، داستانی است با اصل کهن –عهد اشکانی– و به دلیل همین قدمت، میتوان نمودهایی از کهنالگوهای یونگ را در آن به نظّاره نشست. در پژوهش پیش رو، با نگاهی متفاوت به این منظومه، داستان بر اساس نظریۀ لیبیدوی فروید یا سائقه جنسی او و فرایند فردیّت یونگ مورد تحقیق قرار گرفت که نتیجۀ حاصل آن، از تبدیل شدن یک عشق ابتدایی و زمینی به عشقی متعالی و والا حکایت دارد و این همان خودشناسی است که در ادیان مختلف به آن توصیه شده است. کهنالگوهای اصلی که یونگ در رسیدن به تعادل و تکامل روانی از آنها نام میبرد، در این داستان مورد بررسی قرار گرفت که از جمله آنها پرسونا، سایه، آنیما و خود است و در کنار این صور مثالی، اشارهای شده است به نماد ماندالا، که یونگ آن را رمزی از عدد هفت و نشانۀ به فردیّت رسیدن میداند. این داستان حکایت رسیدن رامین به آنیمای مثبت و پادشاهی است که این هر دو آغازی است برای فرایند فردیّت او.
خلاصه ماشینی:
در پژوهش پيش رو، با نگاهی متفاوت به این منظومه، داستان بر اساس نظريۀ ليبيدوي فرويد يا سائقه جنسي1 او و فرايند فرديّت يونگ مورد تحقیق قرار گرفت كه نتيجۀ حاصل آن، از تبديل شدن يك عشق ابتدايي و زميني به عشقي متعالي و والا حکایت دارد و اين همان خودشناسي است كه در اديان مختلف به آن توصيه شده است.
او در ظاهر نشان میدهد كه از فرمان موبد سر نميتابد، ولي بلافاصله به نزد ويس مي رود و هفت ماه در كنار او به سر ميبرد: تو از يك روي بـر ما پادشايـي ز ديگر روي ما را چون خدايي گر از فرمانت لخـتي سربـتابـم سراندر پيش تو افگـنده يابـم (فخرالدین اسعد گرگاني،1377: 142) تا اين كه رامين كمكم نقاب را از چهرۀ واقعي خود كنار ميزند و ميتواند از اين آركي تايپ بگذرد و يك مرحله به ناخودآگاه خود نزديك شود و آن زماني است كه شاه موبد از عشق او به ويسه پاسخ ميخواهد و او اين چنين ميگويد: مـرا قبـله بـود آن روي گلـگون چنان چون ديگران را مهر گردون مرا او جان شيرينيست و از جان به كـام خويـشـتن بـبريـد نتـوان (همان: 222) در مقابل نقاب منفی، نقاب مثبت جنبه ضروری شخصیّت انسان است، ولی افراد نباید آن را با خود یکی بدانند.