چکیده:
غالب نشریه های بین سالهای نخستین دهه بیست تا سالهای پایانی دهه چهل، به نوعی به حزب توده ایران و جریان چپ وابسته است. بنابراین نظرات نویسندگان این مقالات، از راه زیباشناسی مارکسیستی با زیباشناسی هگل در ارتباط است که مفهوم و فکر فلسفی را برتر از فرم هنری و غایت هنر را حرکت به سمت فلسفه و تولید فکر میداند. در ایران نیز منتقدانی چون فاطمه سیاح، طبری، و غیره، رمان را تنها در قالب رئالیسم متعهد پذیرفتهاند. از سالهای نخستین دهه چهل، منتقدانی چون ابوالحسن نجفی و هوشنگ گلشیری برای نخستینبار فرم هنری و تکنیک رماننویسی را در اولویت قرار دادند. در این پژوهش آرای منتقدانی چون فاطمه سیاح، احسان طبری، ابوالحسن نجفی و هوشنگ گلشیری، بر اساس نظریات کانت و هگل تحلیل کردهایم که تأثیر فلسفه نظریههای ادبی غربی بر منتقدان ایرانی بهوضوح قابل مشاهده است. سیاح و طبری در نقدهایشان به آرای هگل و هگلیها نزدیک شدهاند و نجفی و گلشیری، فرمالیستی را نمایندگی میکنند که ریشه در اندیشههای کانت دارد.
The majority of magazines and reviews published between the early 1940s and the late 1960s in Iran were, in one way or another, linked to the Tudeh Party of Iran and, thus, left-leaning. Therefore, the ideas of the writers in these magazines were connected to Hegelian aesthetics, via Marxist aesthetics. Hegelian aesthetics subordinates artistic form to philosophical thought and concepts, and holds that the ultimate goal of art is to move towards philosophy and the production of thought. In Iran, critics such as Fatemeh Sayyah, Ehsan Tabari and others approved of the novel only within the framework of committed realism. But in the early 60s, critics like Abolhassan Najafi and Houshang Golshiri gave priority to artistic form and narrative techniques for the first time. The present study explores these critics’ ideas and arguments with reference to the theories of Kant and Hegel and demonstrates the influence of Western philosophy and theories of literature on Iranian critics. The study argues that in their criticisms, Sayyah and Tabari have more affinity with the ideas of Hegel and Hegelians, while Najafi and Golshiri represent a type of formalism rooted in Kant’s theories
خلاصه ماشینی:
کانت ، تقابلش با رئالیسم و تجربه گرایی را پنهان نکرده است و با صـراحت مـیگویـد: «آنچـه بیدرنگ ثابت میکند که اصل ایده آلی بودن غایت منـدی در زیبـایی طبیعـی همـان اصـلی است که ما همواره آن را در شالوده یک حکم زیباشناختی قرار میدهیم و به مـا اجـازه مـیدهـد هیچ گونه واقع گرایی [رئالیسم ] غایتی طبیعی را به مثابه مبنای تبیینی قـوه مصـوره خـود بـه کـار نبریم این واقعیت است که در داوری درباره زیبایی، معیار زیبایی را عموماً به نحو پیشین در خودمان جست وجو میکنیم و خود قوای حاکمه زیباشناختی ماست که در این حکم که آیـا چیزی زیباست یا نه قانون گذار است ، در حالیکه این امـر بـا فـرض واقـع گرایـی [رئالیسـم ] غایت مندی طبیعت میسر نیست ، زیرا در این صورت میبایستی از طبیعت میآمـوختیم کـه چه چیز را باید زیبا بیابیم و حکم ذوقی تابع اصول تجربی میبود» (همان : ٣٠١).
فاطمه سیاح در سال ١٣٢٣ در مجله پیام نو، مقاله ای منتشر کرده است بـا عنـوان «آنتـوان چخوف » و در این مقاله خواسته یا ناخواسـته شـعرگونگی نثـر چخـوف را، کـه اتفاقـاً یکـی از زمینه های پیدایی داستان هـای مـدرن اسـت (پاینـده ، ١٣٩١: ٢/ ١٧٣)، سـتوده و بـه درسـتی بـه هماهنگی آن با فرهنگ ایرانی اشاره کرده است (سیاح ، ١٣٢٣: ٩).
ابوالحسن نجفی در مقاله «سارتر و ادبیات » که در سال ١٣٤٥ در مجلـهُ جنـگ اصـفهان منتشر شده است ، برای اینکه نشان دهد تعهد ادبی تنها به نظریه هـای مارکسیسـتی وابسـته نیست ، میگوید در دوران جدید، تعهد هنری دیگر از انحصار جریان چپ خارج شده اسـت و فرم هنری جایگاهی هم ارز محتوا دارد.