چکیده:
مقالۀ حاضر توصیف و تحلیل تطبیقی اندیشههای «خردگرایی انسان» و «دوگانگی جسم و جان» از دیدگاه سعدی، شاعر کلاسیک قرن سیزدهم میلادی ایران و الکساندر پوپ، نویسنده و شاعر برجسته قرن هجدهم انگلستان بر اساس مکتب آمریکایی ادبیات تطبیقی است. بررسی آثار سعدی و پوپ نشان میدهد که یکی از مهمترین اشتغالات ذهنی این دو شخصیت بزرگ شناخت ماهیت انسان بوده است و در این زمینه اندیشۀ هر دو شاعر از دو سرچشمۀ مهم دین و فلسفه نشئت گرفته است. اهمیت تحقیق در این است که با مقایسۀ اشعار سعدی و پوپ میتوان به نوع نگرش این دو نویسنده به ذات انسان در دو فرهنگ متفاوت دست یافت. همچنین از این بررسی میتوان زمینههای مشترک و بینرشتهای ادبیات و مذهب و فلسفه را در ادبیات فارسی و انگلیسی نشان داد. یافتههای این پژوهش با روش توصیفی-تحلیلی بهدست آمدهاست. این مقاله نشان میدهد که هرچند سعدی و الکساندر پوپ به دو فرهنگ و دو مذهب و پیشینۀ تاریخی کاملاً متفاوت تعلّق دارند اما در تأملات بنیادی و اندیشههای زیربنایی با هم مشابهت دارند.
The present paper offers a comparative analysis of the ideas of “man’s rationality” and “body-soul dualism” from the perspectives of Sa’di, the great Persian classical poet of the 13th century and Alexander Pope, the outstanding English writer and poet of the eighteenth century, based on the American school of comparative literature. The works of the two poets manifest their deep preoccupation with the question of ‘human nature’ and demonstrate that their ideas have emanated from two important sources: The Holy Scriptures and the traditions of classical philosophy. The significance of this study is twofold: it displays the approach of the two poets from two different cultures to the eminent subject of human nature and it further highlights the common grounds between the fields of literature, religion, and philosophy in Persian and English literature. The paper illustrates that although Sa’di and Pope come from two different religious and philosophical backgrounds, they are similar in their fundamental reflections and principle ideas on human nature.
خلاصه ماشینی:
بررسي آثار سعدي و پوپ نشان ميدهد که يکي از مهم ترين اشتغالات ذهني اين دو شخصيت بزرگ شناخت ماهيت انسان بوده است و در اين زمينه انديشۀ هر دو شاعر از دو سرچشمۀ مهم دين و فلسفه نشئت گرفته است .
در اردوي باورمندان به فطرت الهي انسان مهم ترين انديشه دوگانگي جسم و جان و جاودانگي روح است و تمرکز اصلي کتاب مقدس بر اين سخن است که آدمي اين جسم مجسم نيست بلکه مرکب از دو جوهر مستقل به نام روح و جسم است و درواقعۀ مرگ روح از جسم جدا ميشود و به اصل خود که متعلق به عالم روحاني است باز ميگردد (جامعه / ٧).
در حکايتي ديگر از «بوستان »، سعدي در بيان فضيلت سخن گفتن آدميان را دعوت ميکند که اين فضيلت را در مسير راستي و درستي به کار گيرند زيرا يک حيوان بيزبان و بيسخن از انساني که سخن ناصواب ميگويد پايين تر است و همه را بر حذر ميدارد که : به نطق است و عقل آدمي زاده فاش چو طوطي سخن گوي نادان مباش (مصفا، ١٣٨٣: ٢٧٧) آدمي را عقل بايد در بدن ورنه جان در کالبد دارد حمار (همان : ٥٦١) در ديباچۀ «گلستان » و نيز فصل پنجم کتاب که تمام در فضيلت خاموشي است سعدي نکات بيشتري دربارة اين موهبت الهي و ضرورت بهره گيري درست از آن آورده و در آنجا گفته است که صرف سکوت کردن کمالي نيست مگر آنکه موافق با عقل باشد: اگر چه پيش خردمند خامشي ادب است به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشي دو چيز طيره عقل است دم فرو بستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشي (همان : ٥) در عين حال عقل هرچند در همۀ شئونات زندگي مطاع و محترم است اما هنگامي که به مفاهيم متعالي چون خدا، عشق و شور و شادي ميرسد حيران ميشود و سکوت ميکند.