چکیده:
داستان «شاهاسماعیل و گلزار» از مجموعۀ داستانهای «عاشیقلار» و متأثّر از داستان شاه اسماعیل صفوی و یکی از مشهورترین داستانهای آذربایجان است. قهرمان و اسبش «قمردایی» با سیب اسطورهای و دعای درویش متولد میشوند. قهرمان به دور از آفتاب و مهتاب در دنیای تاریکی پرورش مییابد، امّا در سن نوجوانی، با قدم گذاشتن به دنیای روشنی به جهت استعداد فردیّت یافتن، به فردانیّت فراخوانده میشود.این داستان از جهت کهنالگویی و بنمایههای اساطیری بسیار غنی است و از اینرو از یک سو با تمام مراحل سفر قهرمان ، جز «امتناع از بازگشت» مطابقت دارد، و از سوی دیگر با توجه به این که ادبیات عامه، تجلّیگاه کهنالگوهاست، پنج کهنالگوی کلیدی روانشناسی تحلیلی یونگ؛ یعنی خود، آنیما، آنیموس، سایه و نقاب در آن کاملاً نمود دارد. این مقاله ضمن ردهبندی عناصر داستان به شیوۀ آرنه -تومپسون به روش توصیفی- تحلیلی به نقد اسطورهای و روانکاوی میپردازد.
The story of "Shah Ismail and Golzar" is one of the collections of "Ashiqlar" stories and is influenced by the story of Shah Ismail Safavi and one of the most famous stories of Azerbaijan. The hero and his horse "Qamardai" were born with the mythical apple and the prayer of the poor man. The hero grows up away from real life in a dark world, but in adolescence, he is called to individuality by stepping into a bright world in order to find the talent for individualism. This story is very rich in archetypes and mythological themes, and therefore corresponds to all stages of the hero's journey, except "refusal to return", and on the other hand, it has given that popular literature was a manifestation of archetypes, five key archetypes. Jung Analytical Psychology, that is, the self, the anima, the animus, the shadow and the mask fully reflected in it. This article analyzes mythology and psychoanalysis while classifying the elements of the story in the Arne-Thompson method in a descriptive-analytical way.
خلاصه ماشینی:
این داستان از جهت کهن الگویی و بن مایه های اساطیری بسیار غنی است و از این رو از یک سو با تمام مراحل سفر قهرمان ، جز «امتناع از بازگشت » مطابقت دارد، و از سوی دیگر با توجه به این که ادبیات عامه ، تجلّ یگاه کهن الگوهاست ، پنج کهن الگوی کلیدی روانشناسی تحلیلی یونگ ؛ یعنی خود، آنیما، آنیموس ، سایه و نقاب در آن کاملاً نمود دارد.
شاه اسماعیل صفوی که خود عاشیق بود و قوپوز می نواخت ، شعر می سرود و در شعر «خطایی» تخلص می کرد، زمینۀ آفرینش آثاری تاریخی زیادی چون «تاریخ شاه اسماعیل نامه » (قاسمی حسینی گنابادی ، ۱۳۸۷)، «عالم آرای شاه اسماعیل » (منتظر صاحب ، ۱۳۸۴)، «شاه اسماعیل اول ، پادشاهی با اثرهای دیرپای در ایران و ایرانی » (پارسادوست ، ۱۳۷۵) و آثار اسطوره ای چون «امیرزاده و عرب زنگی » (قائم زاده ، ۱۳۸۹) شده است .
روش تحقیق از آن جا که اولریش مارزلف ، داستان های عامیانۀ ایرانی را طبق روش آرنه -تومپسون طبقه بندی کرده است ، این مقاله ضمن رده بندی عناصر اسطوره ای داستان «شاه اسماعیل و گلزار» و مطابقت آن با سفر قهرمان کمپبل ، آن را با نظرّ یات یونگ مورد بررسی قرار میدهد.