خلاصه ماشینی:
"گرایش وی به تصوف و عرفان نیز نقل شده در صورت صحت باز بیانگر درون بینی و نوعی دریافت و جهاننگری بوده است.
تاریخ ایران پس از مغول،این را به روشنی نشان میدهد،اما باید دقت بیشتری کرد که نفس عرفان محصول نوعی جذبه است نه شکست،و بلکه در شکستها پناهگاهی بوده است که به اندازهیی گسترده آرامش روانی میبخشیده است.
برخی جریانهای عرفانی و تصوف نیز چنین بودهاند،اما هدف اصلی عرفان، ساختن انسان است تا انسان،جامعهی برتر خود را با دست خویش بنا کند،و صد البته هر چیزی با روزگار و جامعه دگرگون میشود.
من حتا اگزیستانسیالیسم سارتر را نوعی عرفان تلقی میکنم؛چرا که آموزه های بنیادین آن،که تفاوت ریشهیی انسان با همهی پدیدههای دیگر است و سپردن انسان به خود و تبدیل هستی خدا با تمام قدرتش در وجود انسان،معادل همان«از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی» است.
هرکسی آزاد است که مسیر خود را برگزیند؛و این آموزهی مهم عرفان است و شهود و ذوق همین معنی را نیز دارد."