چکیده:
فرهنگ سازمانی موضوعی است که به تازگی در دانش مدیریت و قلمرو رفتار سازمانی راه یافته است. به
دنبال نظرات و تحقیقات جدید فرهنگ سازمانی دارای اهمیت روز افزونی شده است تا جایی که بسیاری
موفقیت و شکست سازمان راانتیجه فرهنکت حاکم بر آن سازمان میدانند. در نهایت نتیجه آن شد که
فرهنگک سازمانی که شامل مجموعهای از ارزشهاء باورهاء عقاید و مفروضات مشترک حاکم بر سازمان
است» بر رفتار و اندیشه نیروی انسانی شاغل درنظام آموزشی اثر میگذارد و آنها را در تطابق با محیط
خارجی و انسجام درونی کمک مینماید. چنانچه فرهنگک سازمانی حاکم بر آموزش و پرورش فرهنگی
قوی» مثبت» سالم» تحول گرا باشد» شاهد تحول آفرینی نیروی انسانی در نظام آموزشی و بهره وری بالای
آنها خواهیم بود. لذا هدف این پژوهش بررسی نقش فرهنگ سازمانی در تعامل کارکنان و پیشرفت
تحصیلی کارکنان در آموزش و پرورش البرز است. روش تحقیق حاضر در رسته تحقیقات توصیفی و
همبستگی قرار دارد. جامعه ی آماری شامل کلیه کارمندان آموزش و پرورش استان البرز به تعداد ۸۸۰ نفر
بودند. نمونه آماری دراین تحقیق با استفاده از جدول جرسی و مورگان با احتساب واریانس پیشینه معادل
260نفر بود که با استفاده از روش نمونهگیری تصادفی انتخاب شدند.
خلاصه ماشینی:
ارتباط اين دو مقوله به قدري مستحکم است که مي توان اذعان داشت ؛ نظام آموزشي ماهيت و صبغه فرهنگي داشته و زمينه هاي توليد و تعالي فرهنگ را مهيا مي سازد و فرهنگ نيز بقاي حيات و تعالي خود را مرهون و وام دار نظام آموزشي است از اين رو بي جهت نيست کساني که براي رشد و کمال حقيقي آدمي مي کوشند و نيز کساني که قصد انحطاط و زوال انسانها را در سر مي پرورانند، سعي در تسلط و اشراف به دستگاه آموزش و پرورش دارند (منافي شرف آبادي ، زماني ، ١٣٩١) نقش نظام آموزش و پرورش در انتقال فرهنگ جامعه در اثر تحولات سريع اجتماعي و تأثير آن ها در جنبه هاي فرهنگي امکان دارد که کودکان ، نوجوانان و نسل جوان از ميراث فرهنگي و اجتماعي جامعه خود فاصله گيرند و اين امر منجر به نوعي تضاد فکري و عقيدتي بين آن ها شده و وحدت جامعه را متزلزل خواهد ساخت ؛ بنابراين در اين جاست که آموزش و پرورش براي جلوگيري از اين تضادها و حفظ وحدت و هماهنگي فرهنگي بايد به دانش آموز کمک دهد تا جامعه پذير شده و ارزش ها و هنجارهاي فرهنگي جامعه خود را بهتر درک کرده و قدر و اهميت آن ها را بداند سلامت و پويايي جامعه تا حد زيادي به وجود افرادي وابسته است که براي مشارکت در امور اجتماعي و سياسي ، احساس تعهد و مسئوليت کنند و براي تصميم گيري و عمل در عرصه هاي اجتماعي از آگاهي و مهارت لازم برخوردار باشند.