چکیده:
هدف این مقاله، بررسی توصیفی- تحلیلی تجربۀ عرفانی اَنفسی و آفاقی بهاء ولد و لائوزه است که براساس آراء والتر استیس تبیین شده است. در تجارب بهاءولد که از آن با استعاره «مزه» نام برده شده است، هر دو سنخ تجربۀ عرفانی یافت میشود. در تجربۀ عرفانی آفاقی، خدا در حاق و واقعیت پدیدارهای حسی نهان است و ذات هستی را شکل میدهد. بهاء در پشت تمام پدیدارهای نفسانی، روحانی، مادّی و فیزیکی خدایی را تجربه میکند که عامل و متصرّف در آنها است. تجربۀ عرفانی اَنفسی بهاء با نفی حواس، صورت و اعیان حسی و رسیدن به وحدانیت که عالم «بیچون»، «بیچگونگی» و «لامکان» است، محقّق میشود. حقیقت الله وجودی مبتنی بر «عدم، سادگی و محو» است. در تجربۀ عرفانی لائوزه هم هر دو سنخ تجربۀ عرفانی یافت میشوند که برخلاف تجربۀ بهاء، آن را استعاره «نامزه» نام نهادهایم. در تجربۀ آفاقی لائوزه، نهتنها هستی و طبیعت، تجلیگاه دائو است، بلکه او در جهان حضوری دائمی دارد و هستی و طبیعت رهرو اوست. در تجربۀ عرفانی اَنفسی لائوزه، دائو امری کاملاً ناشناختنی و عدمی است که از هرگونه تجربۀ شناختی گریزان بوه و تنها نفسِ «انسانِ برین» قادر به آگاهی از آن است.
This article used a descriptive-analytical method to investigate the introvertive and extrovertive mystical experiences of Baha Walad and Laozi, based on the views of Walter Stace. Both types of gnostic experience are found in Baha Walad’s experiences, referred to metaphorically as “taste”. In extrovertive gnostic experience, God is hidden in the instinct and the reality of hidden senses and forms the essence of the universe. Behind all the sensual, spiritual, material, and physical phenomena of the universe, Baha experiences a God who is the agent and the possessor. The mystical introvertive and extrovertive experiences of Baha are realized by denying the senses, faces, and sensual appearances and attaining the unity which is the universe without question, without condition, and placeless. The truth of Allah is existentially based on nothingness, simplicity, and nebulousness. In Laozi's mystical experience, both types of mystical experience are found, which, unlike Baha's experience, has been metaphorically named “untaste”. In the extrovertive experience of Laozi, not only are both existence and nature Dao's manifestations, but He has a permanent presence in the world and is followed by existence and nature. In the introvertive mystical experience of Lozi, Dao is an entirely unknown and non-existent matter that eluding from any cognitive experience and only Shen Jen's soul can be aware of.
خلاصه ماشینی:
در نظر بهاء ولد، نه تنها تمام قلمرو جهان پديداري ســرچشــمه تجربۀ مزه اسـت ، بلکه دامنۀ اين لذايذ به حيطۀ تجارب عرفاني و متعالي نيز کشـيده ميشـود «کسـي ميگفت که چون کسـي را لذت شـهوت راندن و لذت جاه نباشـد، او را هيچ مزه نباشـد.
لائوزه نه تنها در حوزة تجارب حســـي از تجربۀ مزه گريزان بود، بلکه متافيزيک دائو را منزه از رنگ و بو و فارغ از تجربۀ مزه ميدانست ؛ قلمرو بينهايتي که نيستي و عدم است : «دائو اما بيرنگ و بوســت / ناديدني و ناشــنيدني/ ســبک ســايه ، ليک ، نيســت » (دائو د جينگ ، ١٣٦٣: گفتار١٢)؛بنابراين ، با توجه به گريزاني لائوزه از تجربۀ مزه و نيز جنبۀ سلبيت دائو و فارغ بودن از بو و رنگ و مزه و در تقابل با تجربۀ مزه در ديدگاه بهاء ولد، اين تجربۀ عرفاني در نگره لائوزه را تجربه نامزه نام نهاده ايم .
در مورد ويژگي هاي ديگر تجربۀ عر فاني آفاقي نيز بايد گفت که در تجارب بهاء به اين ويژگيها؛ يعني احســـاس عينيت (وجود متعّلق عرفاني)، تيمن و تبرک (شادي و خوشي روحي بهاء)، احساس امر الوهي (وجود عنصر الله در تجربه ) و نهايتاً متناقض نمايي (آميزش نداشتن الله با کسي و با همه آميزش داشتن در تعبير بهاء) و بيان ناپذيري (عدم تعّلق به گفتار در نمونه پاياني) اشاره شده است .