چکیده:
هدف پژوهش حاضر بررسی تقدیرگرایی و عوامل اجتماعی مؤثر بر آن در بین شهروندان شهرکرمان بود. 385 نفر از زنان و مردان 18 تا 65 سال شهر کرمان با روش خوشهای چندمرحلهای به عنوان نمونۀ آماری تحقیق انتخاب شدند. نتایج نشان داد که بین متغیرهای دینداری، احساس بیقدرتی، احساس بیگانگی اجتماعی، احساس نابرابری اجتماعی، و تقدیرگرایی رابطۀ مثبت و بین نیاز به موفقیت و تقدیرگرایی رابطۀ منفی وجود دارد. یافتهها نشان داد که متغیرهای احساس بی قدرتی، دینداری، نیاز به موفقیت، و احساس بیگانگی اجتماعی در تبیین متغیر وابسته مؤثرند و توانستهاند تا 22/0 از تغییرات واریانس متغیر تقدیرگرایی را پیشبینی کنند. بنابراین باید با ایجاد فرصتهای مناسب و برابر زمینۀ حضور و مشارکت تمام شهروندان را در جامعه فراهم کرد تا احساساتی مانند احساس بیگانگی و بی قدرتی و نابرابری اجتماعی را که باعث گرایش افراد به تقدیرگرایی میشود کاهش داد.
This study aimed to investigate fatalism and social factors affecting on it among Kerman's citizens. 385 men and women 18-65 were selected using multistage cluster sampling method. The data were gathered using questionnaire and data analysis was carried out using T-test, ANOVA, Pearson correlation coefficient, Regression correlation coefficient and Path Analysis Tests. The results showed a positive correlation between independent variables (rate of religiosity, feeling of powerlessness, feeling of social alienation, feeling of social inequality and power structure) and fatalism. A negative correlation between the need for success and fatalism was documented. Regression analysis showed that the variables of feeling of powerlessness, religiosity, need for success and feeling of social alienation were effective in explaining the dependent variable and were able to predict 22 percent of the variance of the variable of fatalism. The study concludes that providing equal opportunities for all citizens to participate in society could reduce feelings of alienation, powerlessness, and social inequality that lead to decrease the level of fatalism.
خلاصه ماشینی:
به عبارت ديگر تقديرگرايي يکي از موانع فرهنگي و اجتماعي توسعه در کشـورهاي توسعه نيافته محسوب ميشود (آزاد ارمکي، ١٣٧٦: ٣) که باعث کاهش سطح توقعات و آرزوها و خواسته هاي افراد در جامعه ميشود و به پـايين آمـدن انگيـزه هـاي افـراد جهـت دسـتيابي بـه هدف هاي مطلوب در زندگي و کاهش انگيزه هاي قـوي اقتصـادي و جـاه طلبـي بـراي پيشـرفت فردي کمک ميکند؛ بنابراين شناخت اين پديده و افزايش آگاهي و دانش نسـبت بـه آن جهـت نيل به جامعه اي نو از اهميت بسزايي برخوردار است (ملکشاهي، ١٣٨٧: ٢).
مقدس جعفري و خواجوييزاده (١٣٨٩) در بررسي گرايش به باورهاي فرهنگي به عنوان موانـع توسعه در شهر کرمان به اين نتيجه رسيدند که در بين مـردم کرمـان گـرايش بـه تقـديرگرايي وجود دارد و به عنوان يکي از موانع توسعه شناخته شد.
حسيني تبار (١٣٩٣) با «بررسي عوامل اجتماعي موثر بر گـرايش بـه تقـدير گرايـي (مـورد مطالعه : جوانان ٣٠-١٨ سالۀ شهرستان دهلران )» به اين نتيجه رسيد که بين متغيرهاي سـبک زندگي، دينداري، سن ، جنسيت ، تحصيلات ، و قوميت با تقديرگرايي رابطۀ معناداري وجود دارد.
ضمن آنکـه تقـديرگرايي در مطالعـۀ حاضـر نقـش متغيـر وابسـته را دارد، ارتبـاط آن بـا انـواع متغيرهاي اجتماعي (ساختار قدرت در خانواده ، احساس بيگانگي اجتماعي، احساس بي قـدرتي، احسـاس نـابرابري اجتمـاعي، دينـداري، نيـاز بـه موفقيـت ) سـنجيده شـده ، کـه متغيرهـايي جامعه شناختياند و «همگي با هم » در پژوهش هاي سابق مورد سنجش قرار نگرفته اند.
همچنين نتايج نشان داد که بين احساس نابرابري اجتماعي با تقديرگرايي رابطه وجود دارد.