خلاصه ماشینی:
"ما میخواستیم از ناصری مراجعت کنیم برامهرمز قرار شد انگلیسها دو عراده توپ و صاحبمنصب توپخانه و قاطر از برای بنه و اسباب خودشان با یک طبیب هندی حرکت داده در رامهرمز بما برساند احمد خسرویها هم وظیفه خود را از شیخ گرفتند دو مادیان بسیار خوب هم شیخ بما داد یکی بمن یکی به سردار اشجع شیخ تا کار و گرفتاری دارد و از برای رفع گرفتاری محتاج بکسی هست چندان چاپلوسی میکند تملق میگوید که ما فوق آن متصور نیست چون کارش انجام گرفت چنان بیگانگی میکند که تو گوئی از کارخانهء انگلیسها بیرون آمده برای اینکه انگلیسها هم همینحال را دارند در موقع احتیاج اظهار هرگونه مساعدت را میکنند احتیاجشان که رفع شد دیگر کسی را نمیشناسند ولی شیخ در این فن بخصوص دو درجه از انگلیسها بالاتر است بلکه او استاد است و انگلیسها شاگرد.
(ادامه دارد)"