چکیده:
هدف: هدف پژوهش واکاوی بحرانهای وجودی در مردان بیوفا و بررسی اثربخشی مشاوره بومی مبتنی بر آن بر گرایش به خیانت زناشویی بود. روش: روش پژوهش، ترکیبی از نوع اکتشافی و شامل دو مرحله کیفی و کمی بود. در مرحله کیفی از روش پدیدارشناسی تفسیری استفاده شد. در این مرحله 18 نفر از مردان خیانت کرده شهرستان شاهین دژ با استفاده از نمونهگیری هدفمند انتخاب و مورد مصاحبه قرار گرفتند. دادهها با استفاده از روش کلایزی تحلیل گردید. این تحلیل منجر به شناسایی شش مضمون (درنگ گریزی، سرنوشت ناپذیری، کشمکش با تنهایی وجودی، عشق توخالی و میل محور، استحاله مرضی ارزشها و پوچیگریزی) شد. سپس مبتنی بر این بحرانها، مدل اولیهی مشاوره طراحی شد. جهت ارزیابی روایی نظری الگو، از روش تطبیق الگو بهره گرفته شد. جهت تایید روایی صوری و محتوایی، الگو در اختیار 12 متخصص قرار گرفت و پس از تایید، در قالب 12 جلسه نهایی شد. در مرحله کمی از روش مورد منفرد استفاده شد. در مرحله کمی، سه مشارکت کننده بهصورت هدفمند از بین مردان خیانت کرده انتخاب شدند. الگو در سه مرحله خط پایه، مداخله و پیگیری اجرا شد. برای جمعآوری دادهها از پرسشنامه گرایش به خیانت (ATIS) استفاده شد و دادهها از طریق تحلیل دیداری، معنیداری آماری و بالینی مورد تحلیل قرار گرفتند. یافتهها: نتایج نشان داد که الگو نقش معناداری بر کاهش گرایش به خیانت زناشویی دارد (P<0/01). نتیجهگیری: درمانگران میتوانند از این الگو، جهت کاهش گرایش به خیانت در فرد یا زوج درگیر در خیانت زناشویی استفاده کنند.
Aim: the present study aimed to investigate the existential crises of unfaithful men and examine the effectiveness of indigenous counseling based on marital infidelity tendency. Method: the research had a exploratory mixed-method design and included both qualitative and quantitative phases. The interpretive phenomenology method was used in the qualitative phase. Eighteen unfaithful men of Shahindej city, Iran, were selected by purposive sampling and interviewed in the qualitative phase. The data were analyzed by Colaizzi’s method. As a result, six categories (i.e., delay contemplation, existential emptiness avoidance, not accepting fate, pathological value change, sexual and desire-based love, and struggling with existential loneliness). Then, the initial model of counseling was designed based on these crises. The model matching method was used to evaluate the theoretical validity of the model. The model was given to 12 experts to confirm its face and content validity, and after approval, it was finalized in the form of 12 sessions. The single case method was used in the quantitative phase. three unfaithful men were purposively selected in the quantitative phase. The model was implemented in three baselines, intervention, and follow-ups. The data were collected by the Attitudes toward Infidelity Scale (ATIS) and analyzed by visual analysis, statistical and clinical significance. Findings: The results revealed that the model significantly reduced marital infidelity tendency (pConclusion: Therapists can use the model reduce the tendency to infidelity in the individuals or couples engaged in marital infidelity.
خلاصه ماشینی:
واکاوي بحران هاي وجودي در مردان بي وفا و بررسي اثربخشي مشاورة بومي مبتني بر آن بر گرايش به خيانت زناشويي مريم السادات فاتحيزاده ١*، موسي چوپاني ٢، فرامرز اسنجراني ٣ و آلبرتو ماريو ديکاسترو کوريا٤ ١.
چکيده هدف : هدف پژوهش واکاوي بحران هاي وجودي در مردان بيوفا و بررسي اثربخشي مشاوره بومي مبتني بر آن بر گرايش به خيانت زناشويي بود.
يافته ها: نتايج نشان داد که الگو نقش معناداري بر کاهش گرايش به خيانت زناشويي دارد (٠٠١ کليد واژه ها: بحران وجودي، خيانت زناشويي، روش ترکيبي، مشاوره بومي وجودي استناد به اين مقاله : فاتحيزاده ، مريم السادات .
در ايران نيز با اينکه ميزان شيوع اين آسيب به صورتي کمي برآورد نشده است ، ولي بسياري از پژوهش هاي انجام شده در اين زمينه نظير چوپاني و همکاران (١٣٩٨)؛ دهقاني و اصلاني (١٣٩٩) شيوع اين آسيب را در بين زوجين ايراني به عنوان يک عامل نگران کننده مورد تأکيد قرار داده اند.
تبيين گرايش به خيانت زناشويي که آشکارشدن آن زمينه را براي فروپاشي پيوند زناشويي فراهم مي کند، مستلزم تمرکز عميق بر ساختار ارزشي و ديدگاه زوجين نسبت به ماهيت خويشتن است (خليل زاده و سليماني، ١٣٩٨).
بررسي زوجين داراي تجربه خيانت ، حاکي از آن است که تحولات عميقي در ديدگاه اين افراد نسبت به زندگي زناشويي و عشق ايجاد شده است و اغلب غرق در بحران هاي وجودي هستند (استيلمان ، گارسيا و تساپليس ، ٢٠١٩)، بحران هايي که گرايش آن ها را به روابط فرازناشويي تسهيل ميکند.