چکیده:
«رجعت» و «تناسخ» از موضوعات بحثبرانگیز در فلسفه و کلام شیعی است. برخی معتقدند که چون تناسخ باطل است، پس رجعت هم بهدلیل مشابهت با آن، مردود و باطل است. صدرالمتالهین نیز در آثار خود بهویژه «اسفار اربعه»، تناسخ را با استفاده از ادله عقلی رد کرده؛ ولی در باب اثبات عقلی رجعت که از مدافعان آن است، سخنی به میان نیاورده و به روایاتی بسنده کرده است. اما سوال اصلی این است که: چگونه صدرالمتالهین بین این دو جمع کرده؛ حال آنکه علیالظاهر ابطال تناسخ مستلزم ابطال رجعت نیز هست؟ در طی پژوهش با رویکرد توصیفی تحلیلی و با هدف پاسخ به شبهات کسانی که آرای این فیسلوف بزرگ را متناقض میدانند، این فرضیه اثبات میشود که این دو مقوله با یکدیگر سازگارند و رد یکی لزوما بهمعنای بطلان دیگری نیست. بنابراین با استفاده از براهین عقلی ایشان در رد تناسخ، همچون امتناع اعاده معدوم بعینه، امتناع بازگشت موجود بالفعل به حالت بالقوه، و اینهمانی، میکوشیم رجعت را اثبات کنیم.
Return" and "reincarnation" are controversial topics in Shiite philosophy and theology. Some believe that because reincarnation is invalid, return should be rejected and invalidated as well because of its similarity to reincarnation. Using rational arguments in his works, especially "Asfar Arba'a", Sadr al-Muta'allehin has rejected reincarnation; however, he has not said anything about the rational proof of the return, which he defends, and has just mentioned some narrations in this regard. But the main question is: how has Sadr al-Muta'allehin combined these two topics when, apparently, the annulment of reincarnation requires the annulment of the return? Using the descriptive-analytical method and with the aim of answering the doubts of those who consider the views of this great philosopher contradictory, the research confirms the hypothesis that these two categories are compatible with each other and rejecting one does not necessarily mean invalidating the other. Therefore, we try to prove return by using his rational arguments in rejecting reincarnation, such as refusing the coming back of non-existent to itself, refusing the return of the actual being to the potential being, and the sameness.
خلاصه ماشینی:
از سویی دیگر، نوعی بازگشت نفس به بدن دنیوی وجود دارد که مورد تأيید قرآن و احادیث است، و رجعت نام دارد و از ضروریات مذهب شیعه است؛ به این معنا که خداوند در دوران ظهور حضرت مهدي (عج) عدهای از اموات را که دارای ایمان خالص و یا شرک خالص بودهاند، با همان صورتی که در زمان حیات خود داشتهاند، به دنیا بازمیگرداند تا مؤمنان، به عزت و حاکمیت زمین دست یابند و مشرکان مورد عذاب قرار گیرند.
در باب رجعت، صدرالمتألهين در هیچکدام از آثار خود بهطور مستقیم به آن نپرداخته و دلایل عقلی و فلسفی برای اثبات آن ارائه نکرده است؛ اما در عین حال، احادیث رجعت را صحیح و متواتر خوانده است (صدرالمتألهين، 1383، ص98).
حال پرسش این است که با توجه به اینکه صدرالمتألهين تناسخ و بازگشت مجدد نفس به بدن مادی را محال دانسته، چگونه از رجعت دفاع کرده و به آن پایبند است؟ آیا سازگاری بین ادله ابطال تناسخ او با اثبات رجعت وجود دارد؟ آنچنانکه به نظر میرسد، پذیرفتن همزمان براهین ابطال تناسخ صدرا، با قبول حقانیت رجعت، مشکل است و در ظاهر این دو با هم در تعارض قرار دارند.
البته این نکته را هم باید یادآور شد که پیروان حکمت متعالیه، نظیر علامه طباطبائی و علامه رفیعی قزوینی و مدرس زنوزی (زنوزی، 1387، ص90)، به قطع ارتباط کلی نفس و بدن معتقد نیستند، تا نیاز باشد برای برقراری ارتباط دوباره، دست به دامن مخصص شوند؛ ولی در دیدگاه صدرایی، ارتباط نفس از این پوسته ظاهری کاملاً قطع میشود، اما در واقع در نشئه برزخ نیازی به مخصص وجود ندارد و رجعت نیز از عالم برزخ و قبل از نشئه قیامت رخ میدهد و این دشواری تأثیری بر قبول اصل امتناع اعاده معدوم بعینه و همزمان قبول رجعت نمیگذارد.