خلاصه ماشینی:
"آیا واقعا آنوی به امکان تحقق این راه حل در مورد"بیتوس بیچاره"اعتقاد داشته است؟!آیا آنوی با این پایانبندی،قصهء تزکیه و تسکین و آرامش خیال و به عبارت دیگر تحمیق مخاطبان خود را داشته است؟آیا "ویکتوار"را میتوان تافتهای جدابافته از طبقه اجتماعی منقدان بیتوس و روبسپیر تلقی کرد؟و اگر پاسخ منفی است آیا نمیتوان چنین تصور کرد که در همین صحنهء پایانی نیز آنوی مضحکهء تازهای را آغاز کرده و در پی وارد کردن ضربه هشدار دهندهء نهایی بوده است؟البته در حسن نیت زنانه ویکتوار نباید تردید کرد اما پیشنهاد او به بیتوس،آیا آخرین ضربهای نیست که بورژوازی از طریق آن به حذف کامل این پدیده از صحنه توفیق مییابد؛پدیدهای که خود،مستقیم و غیرمستقیم در پدیداری آن دخیل بوده است.
اما او با کلام عقاید بیتوس موافق است؟با همان بخشهایی که زمینههای انقیاد و سرکوب امثال او را فراهم میکند!این نهایت سادهدلی "دشان"و همنوعان او را برملا میکند و درست به همین دلیل است که پیش از پایان بازی،میهمانی را ترک مکند،آنهم در لحظهای که میرود با تکمیل شدن روند استمالهء بیتوس، چهرهء واقعی این مرد جمهوری و مظهر تودهها علیه فساد و دغلکاری بورژازی آشکار شود پس او هنوز به حقیقت عقاید بیتوس که خود نیز به آن احترام میگذارد،به درستی پی نبرده است.
همهء اشخاص نمایش، فضا و مناسبات و بهطور کلی اکسیون نمایش از این کیفیت سرشار است:شام سرها یا کلاهگیس پارتی، کنایه و استعارهای است از موقعیت اجتماعی-سیاسی افراد شرکتکننده در میهمانی،یعنی سردمداران دو جریان متعارض ایدئولوژیک در جامعه بورژوائی،کنایهای از شخصیتهای تاریخی که این میهمانی در پی بازسازی مناسبات آنهاست و نیز استعارهای است از سور چرانی بزرگ صاحبان قدرتهای اقتصادی و سیاسی بر سفرهء خونآلودی که ایدئولوژیهای تمامیت خواه علیرغم ظاهر مستقلشان،خواسته و نخواسته برای آنها میگسترند."