چکیده:
زمینه و هدف: در اغلب کتابهای نقد ادبی، زاویه دید را بعنوان راوی درنظر گرفته اند. اما شرایط راوی و نوع روایت و دیگر مسائل مربوط به روایت از قبیل زمان روایت، مکان روایت و اعتمادپذیری و دیگر عناصر روایت چیزی است که توسط نقادانی مثل کنان به آن پرداخته شده است. با همین رویکرد به تحلیل منطق روایی متن در داستانهای «دایی جان ناپلئون» از ایرج پزشکزاد و داستان «آزیتا» از حسینقلی مستعان پرداخته خواهد شد.
روش مطالعه: روش تحقیق این مقاله، توصیفی-تحلیلی است که ازطریق مطالعات کتابخانه ای و جستجو در منابع دست اول روایت شناسی گردآوری شده است.
یافته ها: ایرج پزشکزاد در کنار طنزپردازی که مولفه اصلی اغلب آثار اوست، ازطریق راوی میان داستانی، منطق روایی متن را بصورت کاملا منسجم ارائه میدهد. توالی زمانی رخدادهای داستان بر روابط علّی و معلولی آن ارجحیّت دارد. روایت در داستان حسینقلی مستعان به قول کنان «مولف مستتر» است. او ازطریق راوی فراداستانی، بصورت نامنسجم رخدادها را وارد داستان میکند و همین امر باعث سردرگمی خواننده متن میشود.
نتیجه گیری: برخی نویسندگان ازطریق راوی میان داستانی و حوادث منظم، باورپذیری داستان را برای مخاطب فراهم میکنند. در مقابل برخی دیگر بدون درنظر گرفتن روابط علی و معلولی رخدادها، فقط با هدف ارائه پیام اخلاقی، اجتماعی و یا غیره، باعث سردرگمی مخاطبان در فضای داستان میشوند.
BACKGROUND AND OBJECTIVES: In most books of literary criticism, the point of view is considered as the narrator. But the conditions of the narrator and the type of narration and other issues related to the narration such as the time of the narration, the place of the narration and the reliability and other elements of the narration are something that has been addressed by critics such as Kenan. With the same approach, the narrative logic of the text will be analyzed in the stories of "Uncle John Napoleon" by Iraj Pezeshkzad and the story of "Azita" by Hosseingholi Musta’an.
METHODOLOGY: The research method of this article is descriptive-analytical which has been collected through library studies and search of primary sources of narratology.
FINDINGS: Iraj Pezeshkzad, along with the satire that is the main component of most of his works, through the intermediate narrator, presents the narrative logic of the text in a completely coherent way. The chronological order of the events of the story takes precedence over its causal relations. The narration in the story of Husseinghli is called "the hidden author". Through the meta-narrator, he incorporates the events into the story inconsistently, and this confuses the reader of the text.
CONCLUSION: Some writers provide storytelling credibility to the audience through the intermediate narrator and regular events. On the other hand, without considering the causal relations of the events, they confuse the audience in the story space only with the aim of presenting a moral, social or other message.
خلاصه ماشینی:
بررسي داستان «دايي جان ناپلئون » از ايرج پزشکزاد و داستان «آزيتا» از حسينقلي مستعان ، براساس روايت داستاني شلوميت ريمون کنان افسانه صحتي گرگان ، منيره احمد سلطاني *، اشرف شيباني اقدم گروه زبان و ادبيات فارسي، واحد تهران مرکزي، دانشگاه آزاد اسلامي، تهران ، ايران .
در دوره هاي معاصر تلا شهايي شده که اين قيدوبندها را از دست و پاي ادبيات روايي باز کنند، اما رهايي از اين قيدوبند هرگز به تمامي امکان پذير نيســـت ، چون اگر اين رهايي در کار باشد، خوانايي متن را مخدوش ميکند (روايت داستاني: بوطيقاي معاصر، کنان : صص ٦٢-٦٣) تحليل داستان «دايي جان ناپلئون » براساس نظريۀ روايت شناسي ريمون کنان دايي جان ناپلئون ، دايي راوي داستان است و بدليل مشابهتهايي که از زندگيش با ناپلئون احساس ميکرد به او لقب ناپلئون داده بودند.
ورود شخصيتهايي مثل شيرعلي قصاب و دوستعلي ميرزا به داســتان بواســطۀ واقعه اي کمدي و هزل ، و نقش دايي جان ناپلئون که در اينجا برقراري آرامش اســت ، باعث ميشود گاهي مخاطب او را داناي کل داستان قلمداد کند اما راوي در قالب شخصيت اسدالله ميرزاست که با تکنيکهاي خاص خود حوادث را کانال بندي ميکند.
داســـتان دايي جان ناپلئون را ميتوان از جهت نظم و ترتيب "گذشـــته نگر" ناميد به اين معني که روايت رخداد داستان پس از نقل رخدادهاي سپريشدة متن است .