خلاصه ماشینی:
"یک آمریکایی معلول آمادهء پرتاب نیزه بود.
حسین که تا اینجا مطمئن بود سروگردنی بالاتر از حریفان دارد،اضطراب رنجآوری را در خود احساس میکرد.
حسین نگاهش به دستهای آمریکایی بود اما در ذهنش با زنش گفتگو میکرد:امسال به امید خدا دینم را نسبت به شهدا ادا میکنم.
حسین نگاهش به نیزه بود.
آمریکایی در یک لحظه دستش را عقب کشید و با تمام قدرت،نیزه را پرتاب کرد.
آمریکایی نه تنها رکورددار بود بلکه با رکورد حسین در ایران، 2Lفاصلهء زیادی داشت.
یاد حرفهای مربی افتاد:امسال امید خیلیها هستی؟ -این یارو آمریکایی با حالتی به میدان میآید که آدم پیروزیش را میخواند.
قبول کرد که امسال نیز درماندهء این آمریکایی است.
سرش را بلند کرد تا مسیر تانک را ببیند ولی گویا تانک،حسین را دیده بود و درست بهطرف خاکریز حرکت میکرد.
حسین نگاهی دیگر به آمریکایی انداخت.
جلو رانش چند گلوله را در خود مخفی کرده بود."