خلاصه ماشینی:
"این صدای خشکیده غلو بود که از دل جادهء ساحلی بیرون میزد و در عمق باغ مدفون میشد.
صدای غلتیدن قوطی کمپوتی که از پر«کنار»شنیده میشد حاکی از برخورد قلوه سنگی بود که از تیر و کمان زاغو رها میشد و جیغکشان سینهء هوای گرم جبری را میشکافت و تا سینهء قوطی پیش میرفت.
کل محمود با پای لنگش حمله برد تا با بیل بر فرقش بکوبد که غلو به تندی جستی زد و گریخت و از پر باغ دور شد.
و غلو نفس زنان خودش را به زیر سایه گنتاری کشاند و نشست و به گاوبند باغ خیره ماند.
چشمش را آرام بر هم نهاد و منتظر ماند و به حرفهای ننهاش که امروز صبح وقتی گرد و خاک قالی کهنهءشان را با چوب میکوبید،گفته بود؛ و به حرفهای مردم آبادی که همه از کل محمود حساب میبردند و به تیر و کمان و به لاستیک پاره شدهء موتور بابایش،فکر کرد."