چکیده:
از پایهایترین مباحث دانش معرفتشناسی، بحثهای ناظر به تصورات و مفاهیم است. در این نوشتار در پی پژوهش درباره این مسیلهایم که چگونه به مفاهیم، خواه جزیی و خواه کلی، دست مییابیم؟ و این مشغله اصلی نوشتار کنونی است. بر پایه دیدگاه برگزیده، مفاهیم نظری از مفاهیم بدیهی برگرفته میشوند، ولی همه مفاهیم بدیهی از علوم حضوری. در بخش نخست این مدعا، یعنی برگرفتن مفاهیم نظری از مفاهیم بدیهی، اختلافنظری درخور توجه دیده نمیشود؛ هرچند بخش دوم آن اینگونه نیست و نظریههای بسیاری در این بحث ارایه شده است. بههرروی، پس از تبیین نظریه برگزیده و نیز بیان شمار یا گستره مفاهیم بدیهی با این پرسش بنیادین روبهرو میشویم که مفاهیم بدیهی چگونه از علوم حضوری برگرفته میشوند؟ پس از دستیابی به راهحل درست مسئله بنیادی این نوشتار، چگونگی دستیابی به مفاهیم بدیهی از راه علم حضوری در پایان مهمترین مشکلات فراروی آن را بررسی و ارزیابی میکنیم.
خلاصه ماشینی:
بههرروي، پس از تبيين نظرية برگزيده و نيز بيان شمار يا گسترة مفاهيم بديهي، با اين پرسش بنيادين روبهرو ميشويم که مفاهيم بديهي چگونه از علوم حضوري برگرفته ميشوند؟ براي پاسخ به مسئلة مزبور، لازم است ببينيم که آيا از علوم حضوري خود ابتدا به تصور و مفهوم دست مييابيم يا به تصديق و قضيه؟ دستيابي به راهحل درست مسئله مبتني است بر اينکه ابتدا نگاهي، هرچند گذرا، به چگونگي تبديل علوم حضوري بيفکنيم؛ سپس با توجه به مقدمات پيشگفته به مسئلة بنيادي اين نوشتار، يعني چگونگي دستيابي به مفاهيم بديهي از راه علم حضوري، بپردازيم.
آنچه از اين تبديل ميدانيم اين است که ـ مثلاً ـ علم حضوري به احساس سوزش در ذهن به گونة حصولي منعکس ميشود، و انعکاس آن به گونة قضية منطقي يا تصديق است، نه مفهوم يا تصور منهاي حُکم.
اکنون اين پرسش رخ مینماید که چگونه آن يافتة حضوري در گام سوم در ذهن به گونة تصديق يا قضية منطقي منعکس ميشود و عقل يا نفس قضيهسازي ميکند يا در گام چهارم عقل يا نفس به تعبير و تفسير آن ميپردازد، درحاليکه ما هيچگونه مفهومي از احساسهاي ذکرشده نداريم و در اين پژوهش مدعي هستيم آنها را از يافتههاي حضوري انتزاع ميکنيم؟ به بيان روشنتر، تصديق متفرع بر تحقق مفاهيم است، و بدون دستيابي به مفاهيم يا تصورات نميتوان تصديقي داشت.