چکیده:
نویسنده ضمن استشهاد به چندین طنز از عطار، مولوی و حافظ میکوشد«طنز»را در حوزهی ادبیات عاملی معرفی کند که سازگاری با تناقضهای اجتماعی،فلسفی و روانشناختی را برای روح درماندهی بشر امکانپذیر میسازد و در پایان از طنز مولوی»،«عبید»و«دهخدا»به عنوان گواهان صادق سه دورهی تلخترین و فجیعترین ادوار حیات اجتماعی ایران نام میبرد.
خلاصه ماشینی:
"آنکه طنز میگوید و مینویسد،دلی خونین دارد: با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام نی گرت زخمی رسد،چون چنگ آبی در خروش عطار در«مصیبتنامه»عالیترین طنزها را از زبان کسانی نقل میکند که سختترین رنجها را تحمل کردهاند: بود آن دیوانه دل برخاسته و ز غم بینانیاش جان کاسته میگریست از غم که یک نانش نبود چون نبودش نان،غم جانش نبود آن یکی گفتنش که:مگری ای نژند کان خداوندی که این سقف بلند، بیستونی در هوا بنهاد او روزی تو هم تواند داد او مرد مجنون گفت ای کاش این زمان از برای محکمی آسمان، حق تعالی صد ستون بنهادهای بیزحیری نان من میدادهای نان خورش میباید و نانم کنون من چه دانم آسمان بیستون؟!1 دیوانه میگوید:آنچه من میخواهم نان است.
گفت:شکر شد از این،رنجور پر آزار و نکر کاین چه شکرست؟او مگر با ما بد است کر قیاسی کرد و آن کژ آمدست بعد از آن گفتمش:چه خوردی؟گفت:زهر گفت:نوشت باد!افزون گشت قهر بعد از آن گفت:از طبیبان کیست او که همی آید به چاره پیش تو؟ گفت:عزرائیل میآید،برو گفت:پایش بس مبارک،شاد شو کر برون آمد،بگفت او شادمان: شکر کش کردم مراعات این زمان7 برخی از مفاهیم را که مولوی با طنز انتقاد کرده است عبارتاند از: 1-مقایسههای نابهجا-حکایت بقال و طوطی (ص 51 و بعد) 2-غرور علمی-نحوی و کشتیبان (ص 921) 3-ادعای خارج از توان آدمی-کبودی زدن قزوینی(ص 531) 4-پندارهای نادرست-به عیادت رفتن کر بر همسایهی رنجور خویش (ص 051) 5-اعتماد نابهجا-اندرز کردن صوفی،خادم را در تیمار داشت بهیمه(ص 981) 6-تقلید نابهجا-فروختن صوفیان،بهیمهی مسافر را جهت سماع(ص 302) 7-امکانها و احتمالهای غیر واقعی-مثل در اگر نتوان نشست(ص 112 و بعد) 8-همنشینی با ناجنس-تملق کردن دیوانه جالینوس را و ترسیدن جالینوس (ص 262) 9-انزوا و تکروی-تنها کردن باغبان صوفی و فقیه و علوی را از یکدیگر(ص 662) 01-عقل دوراندیش حسابگر-عذر گفتن دلقک با سید اجل..."