چکیده:
در معرفتشناسی علامه طباطبایی، معرفت انسان بر باورهایی مبتنی است که مطابق با واقع، یقینی و ثابتاند. او ازآنجاکه مبنای معرفت بشری را بدیهیات میداند، جزو مبناگریان حداکثری شمرده میشود و الهیات خود را بر همین پایه استوار میکند. در الهیات وی، خداوند و صفات او اموری عینی و واقعی است و ذهن بشر، با بهرهگیری از فنون استدلال، میتواند در حد وسع خویش و بهنحو قطعی و یقینی، به واقعیت ساحت الوهی پی ببرد. زبان بشری نیز این قابلیت را دارد که بدون توسل به مجاز و تمثیل، بهنحو حقیقت و با نظر داشت روح معنای الفاظ، در سخن گفتن از خداوند بهکار گرفته شود. در مقابل، برومر از مبناگرایان حداقلی به شمار میآید و هیچ گزارهای را مصون از چون و چرا نمیداند. از دیدگاه او، شناخت آدمیان از خداوند در حد تجلیات او است و دستگاه ادراکی بشر توان کشف واقعیت ساحت الوهی را ندارد. زبان دین نیز در سخنگفتن از خداوند، بیش از آنکه زبانی واقعنما و حکایتگر باشد، زبانی تمثیلی – تجویزی است و بیش از آنکه اِخبار از واقعیت باشد، در پی معنابخشی به زندگی و بیانگر شیوهی زیست مؤمنانه و نحوهی رفتار بایستهی مؤمنان در ارتباط با خداوند است. بنابراین الهیات علامه طباطبایی مبتنی بر یقین است، اما الهیات برومر آمیخته با نسبیت.
Abstract In Allameh Tabatabai's epistemology, human knowledge is based on beliefs that are certain, fixed, and compatible with reality. Since he considers the basis of human knowledge to be axioms, he is considered to be a maximal proponent of foundationalism and bases his theology on it. In his theology, God and His attributes are objective and real, and the human mind, by using the techniques of reasoning, can realize the truth of the divine realm to its fullest extent with certainty. Without resorting to figurative language, human language also has the ability to speak of the truth of God by using the literal meaning of words (denotation). In contrast, Brummer is considered a minimalist foundationalist and considers any proposition to be questionable. In his view, human knowledge of God is limited to His manifestations, and the human perceptual system is not able to discover the truth of the divine realm. To speak of God, the language of religion is more a figurative and prescriptive language than a real and narrative one, which does not reflect the truth but seeks meaning to life and expresses the devoutly religious lifestyles and the appropriate behavior of believers in relation to God. Therefore, Allameh Tabatabai's theology is based on certainty while Brummer's is intermingled with relativity.
خلاصه ماشینی:
لذا ازآنجاکه بحث از واقع نمايي گزاره هاي ديني، با مفاهيمي چون صدق ، واقعيت و معرفت ارتباط مستقيم دارد، براي تعيين ميزان واقع نمايي گزاره هاي ناظر به خداوند از ديدگاه علامه و برومر، ابتدا بايد تصوير روشني از اين سه مفهوم در انديشه ي دو متفکر به دست آورد و سپس رويکرد آن ها را در زبان دين و نحوه ي صدق گزاره هاي ديني و چگونگي حکايت گري آن ها بررسي نمود.
برومر بر اين نظر است که مفهوم خدا ضرورتِ اين بازي زباني است و نميتوان اين بازي را بدون آن مفهوم پيش برد، چراکه در آن صورت ، باور پايه اي که ستون چنين نگرشي به زندگي است حذف شده است و اين حذف ، بدون ازريخت انداختن شاکله ي کلّيِ آن نگرش ممکن نيست ؛ بنابراين وجود يا عدم وجود خداوند در ايجاد معنا براي جهاني که در آن زيست ميکنيم و تعيين شيوه اي از زندگي که بايد آن را دنبال کنيم ، نقشي کليدي و تعيين کننده دارد (برومر، ١٩٨١، ص : ٢٦٨)؛ اما پرسش اين است که وجود خداوند در بازي زباني نگرش به زندگي چگونه وجودي است و آيا گزاره هاي دينيِ ناظر به خداوند، علاوه بر معنابخشي به زندگي آدمي، در عالم واقع نيز صادق اند٢٤يا اين که صرفاً تمثيلاتي تخيلي ٢٥ هستند که مؤمنان با توسل به آن ها صرفاً به حيات دنيوي خويش نظم و معنا ميبخشند؟ آيا ميتوان بدون فرض وجود واقعي خداوند، او را معنابخش به همه چيز دانست ؟ ٦.