چکیده:
تمدنسازی و طرح ایدههای کارکردگرا در ساخت تمدن، یکی از آرمانهای بزرگ حاکم بر ایدئولوژیهای جهان از گذشته تا به امروز بوده است. تمام مکاتب فکری با ادعای ساخت جامعهای متمدن که از توان رفع نیازهای جوامع انسانی برخوردار است، به بسط نظریههای تمدنی اقدام کردهاند. دین اسلام یکی از این مکاتب فکری است که از زمان ظهور تاکنون، توانسته است پتانسیل اندیشگانی خود را با تکیه بر منبع وحی در جهت ایجاد تمدنی الهی-انسانی به منصه ظهور برساند. این دین با هدف انتظامبخشی به ساحت زندگی انسان در دو بعد فردی و اجتماعی در چهارچوب تمدن، اهتمام ویژهای به علوم مبذول داشته است. فقه یکی از علوم دارای اهمیت در تمدنسازی اسلامی است که در همه ادوار تاریخ اسلام، بهعنوان یک ابزار بنیادین در تمدنسازی مورد استفاده قرار گرفته است. این علم با ارائه نظریاتی در دو بعد خرد (شخصی) و کلان (انسان، جامعه و جهان)، مهمترین دانش بومی اسلام است که توان تاسیس تمدن را داراست. امام خمینی از اندیشمندان اسلامی در عصر معاصر هستند که همت خود را بر آن داشتند تا روشی را با تکیه بر دانش فقه به منظور احیای تمدن اسلامی ارائه دهند. مقاله پیش رو با روشی توصیفی-تحلیلی تلاش دارد کارکرد فقه را در تمدنسازی اسلامی با تکیه بر مبانی فکری امام خمینی مورد بحث قرار دهد. یافتههای پژوهش نشان میدهد: 1. فقه بهعنوان یکی از مبانی اصلی اندیشه امام خمینی نقش اساسی را در ایجاد این تمدن برعهده دارد؛ 2. در اندیشه امام خمینی محدود ساختن فقه در امور فردی، در مخالفت قطعی با هدف شارع از وضع احکام بوده است؛ 3. امام خمینی حکومت در اسلام را مصداق عینی فقه در حل بحرانهای جامعه و نشاندهنده جنبه عملی فقه میدانند؛ 4. در نظر حضرت امام، هدف شارع از وضع احکام در کنار نظمبخشی و قانونمداری در رفتار فردی، حمایت از ساختن جامعهای همراه با قانون (شرع) است که این جامعه به ساختن تمدن شایسته انسان الهی مبادرت ورزد.
Civilization and the layout of functionalist ideas in civilizational construction has been one of the great ideals directing the ideologies of the world for years. All schools of thought have developed theories of civilization by claiming to build a civilized society that can meet the needs of human societies. The religion of Islam is one of these schools of thought that has been able to reach its intellectual potential by relying on the source of revelation in order to create a divine human civilization since its emergence. With the aim of regulating the field of human life in both individual and social dimensions within the framework of civilization, this religion has paid special attention to the (Islamic) sciences. Jurisprudence is one of the important sciences in Islamic civilization that has been used in all periods of Islamic history as a fundamental tool in civilization. By presenting theories in both micro (personal) and macro (human, society and world) dimensions, this science is the most important indigenous knowledge of Islam that has the ability to establish a civilization. Imam Khomeini (ra) is one of the Islamic philosophers in the contemporary era who tried to provide a method based on the science of jurisprudence in order to revive the Islamic civilization.The present article attempts to discuss the function of jurisprudence in an Islamic civilization based on the ideological foundations of Imam Khomeini in a descriptive-analytical way. Research findings show: 1. As one of the main foundations of Imam Khomeini's thought, jurisprudence plays a fundamental role in the creation of this civilization; 2. From Imam Khomeini's perspective, the restriction of jurisprudence in individual matters is in direct opposition to the Sharia’s goal of passing rulings; 3. Imam Khomeini considers government in Islam as an objective example of jurisprudence in resolving the crises of society and displays the practical aspect of jurisprudence; 4. According to Imam Khomeini, the purpose of the Sharia in enacting rulings along with order and rule of law in individual behavior is to support the construction of a society in accordance with the law (Sharia) that this society should establish a worthy civilization of divine men.
خلاصه ماشینی:
مقالـه «جايگاه مباني و عناصر "فقه تمدن ساز" در مواجهه بـا جهـانيسـازي» در سـال ١٣٩٤ در اولين کنفرانس بين المللي نقش مديريت انقلاب اسلامي در هندسـه قـدرت نظـام جهـاني (مديريت ، سياست ، اقتصاد، فرهنگ ، امنيت ، حسابداري) توسط حسين عندليب و عابـدين سياحت اسفندياري ارائه شده است .
به همين دليل ايشان برخلاف رويکرد فقهاي پيش از خود، «با فقـه بـه عنـوان احکـامي شرعي برخورد نکرد که صرفاً رابطه انسان و خالق را ترسيم ميکند، بلکه آن را مجموعه اي از قوانين در نظر گرفت که با همه جوانب زندگي ارتباط دارد» (حلمـيزاده ، ٢٠٠٢م : ٣٥٣) و به دنبال اين تحول بنيادين در نوع نگاه به فقه بود که «فقه به مثابه تبيين کننده نرم افزار نظام ساز اسلام و به عنوان مهم ترين عامل اداره جامعه اسلامي که تا پيش از انقلاب اسلامي به محاق رفته بود، به صحنه اجتمـاع و حکومـت درآمـد و در مسـير تکامـل و توسـعه قـرار گرفـت » (مشکاني سبزواري و سعادتي، ١٣٩٢: ٩٨).
از ديدگاه ايشان ، حجم قوانين اجتمـاعي-سياسـي اسـلام و صدور احکام براي بعد مادي دنيوي انسان در فقه چنـدين برابـر احکـام عبـادي اخـروي آن است ١ که اين خود دليلي ديگر بر اراده اسلام بر تأسيس تمدن و حکومت ميباشد.
توجه به بعد سياسي - اجتماعي فقه در جهت تأسيس تمدن ، نگاهي نو بـه ايـن دانـش در انديشـه امـام خمينـي است .