چکیده:
دانستن این موضوع که ادبیات دارای سرشتی فازی است و نه ارسطویی، کمک میکند تا مخاطبان و تحلیلگران در مواجهه با متون، نگاه بازتری داشته باشند. ادبیات مانند هر دانش و هنر دیگری، قابلیت ارزیابی دارد و با توجه به منطق حاکم بر آن میتوان دربارة ادبی بودن یا نبودن یک متن داوری کرد. ازاینرو، در این پژوهش ابتدا مفاهیمی چون: ادبیات، ادبیات عرفانی، منطق ارسطویی و منطق فازی تبیین شدهاند و سپس رابطة ادبیات با منطق ارسطویی و فازی بررسی شده است. در این سنجش، با روش تحلیلی، چهار عنصر اصلیِ ادبی بودن یک متن (عاطفه، تخیل، چندمعنایی و فرم) در نموداری فازی همراه با شواهد مثالی از ادبیات فارسی تحلیل شدهاند. در هر چهار مورد، نتیجة حاصلشده نشان میدهد که یک متن میتواند با دربرداشتن درجهای از هر یک از این چهار عنصر، در دایرة ادبیات قرار بگیرد و متناسب با درجة برخورداری از این عناصر، نسبت ادبی آن مشخص میگردد؛ در نتیجه لزومی ندارد که به شکل منطق دوارزشی و مطلقِ صفرویک در منطق ارسطویی، همة عناصر را در بالاترین درجة ممکن دارا باشد. به این ترتیب ثابت میشود که منطق حاکم بر ادبیات، منطق فازی است.
to know this subject that the literature has fuzzy nature not aristotelian, can help audiences and analyzers to have a more open view when dealing with texts. literature, like any other science and art, has the ability to be evaluated, and according to the logic that governs it, one can judge whether any text is literary or not. for this reason, concepts such as literature, mystical literature, aristotelian logic and fuzzy logic have been defined in this research, and then the relationship between literature and aristotelian and fuzzy logic has been investigated. in this analysis, four main literary elements of a text (emotion, imagination, polysemy and form) have been analyzed in a fuzzy diagram along with an example of persian literature. in all four cases, the result shows that a text can be placed in the circle of literature by having a degree of each of these four elements, and its literary ratio is determined according to the degree of these elements. in all four cases, the result shows that a text can be placed in the circle of literature by having a degree of each of these four elements, and its literary ratio is determined according to the degree of these elements.
خلاصه ماشینی:
بـا تکيـه بـر ايـن ويژگيها و تعاريف بنيادين ادبيات، ميتوان بررسي نمود که آيا منطق حاکم بـر ادبيـات، فازي است يا ارسطويي؟ پرسش هاي پژوهش با توجه به مقدمه اي که بيان شد، پرسش هاي پژوهش پيش رو از اين قرار است : الف ) چه متني را ميتوان ادبيات ناميد؟ ب) منطق حاکم بر ادبيات ، فازي است يا ارسطويي؟ پ) چه ويژگيهايي در متن بايد موجود باشد تا آن را فازي تلقي کرد؟ براي رسيدن به پاسخ اين پرسش ها، شايسته است که ابتدا بـه چيسـتي سـه گزينـه پاسخ داده شود و تعاريف مشخص و علمي براي آنها بيان گردد.
هم چنين از آنجا که در دورههايي، پيوندي ژرف ميان عرفان و ادبيـات فارسـي بـه وجودآمـده اسـت ، هـر تحقيقي که بخواهد در بستر متون نظم و نثر فارسي شکل بگيرد، نـاگزير اسـت کـه بـه انديشۀ عرفاني جاري در آن نيز بپردازد؛ در نتيجه اين دو از هم جدا نيستند و همـراه بـا هم سنجيده ميشوند؛ اما از آنجايي که امکان دارد بحثي دراز دامـن شـکل گيـرد و در حجم و حوصلۀ يک مقاله نگنجد، تلاش شده است تـا مرکـز بحـث ، ادبيـات باشـد و در صورت لزوم، اشاراتي به ادبيات عرفاني صورت گيرد.
اما در منطق فازي ميتوان درصد حضور عنصر خيال و تخيل شاعر را بـه شـکل تقريبـي بررسـي کـرد و نتيجـه گرفـت کـه ايـن شـعر در بخـش هـايي داراي خيـال اسـت و در بخش هايي فاقد آن است .