چکیده:
تحلیلهای بدیعی که در دهههای گذشته برای بررسی استعاره از جانب معناشناسان شناختی، در قالب استعارۀ مفهومی و طرحوارههای تصوری بهدست داده شده است، تمایز آشکاری با شیوههای سنتی بررسی استعاره دارد. در این سازوکار، احساسات بشری بـهمثابـة اجسام تصویر میشوند؛ بهگونهای که مفهوم انتزاعی حس در قالب پدیدهای واجد هستی تجلی مییابد. در همین راستا، پژوهش حاضر درصدد آن است تا ابزارهای بیان استعاری مفهوم غم را در قالب تجلیات عینی در اشعار یدالله بهزاد و محمدجواد محبت تحلیل نماید. نتایج پژوهش حاضر که با روش توصیف و تحلیل به انجام رسیده است، نشان میدهد که عینیسازی مفهوم غم در آثار هر دو شاعر با استفاده از جاندارانگاری، مکانمندی، عناصر طبیعت و اشاره به پدیدههای قابلِ خوردن و آشامیدن صورت گرفته است. همچنین، وجود دو طرحوارة اختصاصی «زمان» و «آفت» در شعر بهزاد، مؤید این مسئله است که وی غم را با تنوع بیشتری تجربه کرده است. استعمال طرحوارههای مشترک در آثار هر دو شاعر نیز میتواند از اشتراکات فکری و زبانی کسانی حاکی باشد که در بطن یک فرهنگ پرورش یافتهاند. بنابراین، نتیجه میگیریم که مشابهت و تنوع در آثار ادبی، نتیجة اشتراکات و تفاوتهای محیط، فرهنگ، دین و ویژگیهای شخصی و شخصیتی سرایندههای آنهاست.
Metaphor is among those phenomena whose conception has been basically revisited by cognitive linguists. Being elaborated on in terms of conceptual domains and image schemata, metaphors are now defined not just as a literary device, as it was thought of in traditional approaches, but as a linguistic means for the expression of abstract ideas on the basis of embodied experiences. Adopting a cognitive approach, the present study seeks to identify the tools that are employed by Yadollah Behzad and Mohammad Javad Mohabat for metaphorical reflection of grief in their poetry. Detailed analyses of our data demonstrate that in the works of both poets the notion of grief has been metaphorically expressed via animism, placeness, and also referring to natural components and comestible phenomena. The shared mechanisms one can find in both poets’ works hint to the shared experiences that both poets might have had in their life. Moreover, the fact that Behzad has used other notions like “time” and “downfall” in his poetry shows that he has perceived grief in a variety of other experiences as well.
خلاصه ماشینی:
اينـک و درراسـتاي ايـن مهـم ، نگارندگان اين سطور به دنبال پاسخ به پرسش هاي زير هستند: (١) مفهوم انتزاعي غم با چه حوزه هاي مبدائي در آثار شاعران مذکور عينيسازي شده است ؟ (٢) هدف از به کارگيري استعاره ها با بسامد زياد و کم چه بوده است ؟ (٣) جهان بيني مسلط بر افکار آن ها کدام است ؟ (٤) دليل تفاوت ها و شباهت هاي فکريشان چيست ؟ درراستاي پرسش هاي فوق ، فرضيۀ غالب ميتواند اين باشد: باتوجّه به اينکـه محمـدجواد محبـت شاعري با تفکرات مذهبي و يکي از فعّالان حوزٔە ادبيات پايداري است ؛ پس بايد تصاوير شعرياش با سروده هاي يدالله بهزاد که شاعري غم مسلک و به دوراز جهت گيريهاي خاص سياسي- مذهبي است ، تفاوت چشمگيري داشته باشد و به تبع جهان بيني محبت نيز نسبت به بهزاد مثبت تر باشد.
ازاين رو، زبان استعاري براي بيان مفاهيم خاص از گذشته تا به امروز بسيار مـوردتوجـه قرار گرفته است ؛ امّا شيؤە تبيين اين ابزارهاي ادبي در قرن حاضر، دستخوش تحولاتي بنيادين شد؛ تـا جايي که امروز استعاره را نه فقط به عنوان آرايه اي صرفاً ادبي، بلکه به مثابـۀ يکـي از شـگردهاي درک مفاهيم انتزاعي ازسوي انسان و نيز بيان آن ها در زبان خودکار ميدانند (افراشي، ١٣٨٣: ٢٠).
Conceptual metaphors in Persian: A cognitive perspective and a corpus driven Analysis.
The metaphorization of feelings in Persian language: A cognitive approach.