چکیده:
برای آنکه بتوانیم متون ادبی مایهور و ارزشمند را با وجود تودرتو بودن و پیچیدگی آن بفهمیم و بشناسیم، باید از پوسته ظاهری آن فراتر رویم و بکوشیم تا به مغز پیام آنها دست بیابیم. اندیشمندان و متفکران عرصه ادب، هنر و اندیشه برای فراتر رفتن از این پوسته ظاهری، روشهای گوناگونی را به علاقهمندان معرفی مینمایند و پیشنهاد میدهند. در این جستار، خواهیم کوشید تا آرای دو تن از اندیشمندان ایرانی و نیرانی را پیرامون چگونگی فهم متون ادبی با یکدیگر مقایسه نماییم و انگارههای آنها را در این زمینه بکاویم. استاد کزازی برای فهم متون ادبی بر اهمیت «نماد» و «شناخت زبان آنها» تاکید میکند و پل ریکور، اندیشمند فرانسوی، نظریه «هرمنوتیک ادبی» را در برابر نگاه علاقهمندان میگذارد. همچنین، کوشیده شدهاست تا برخی همسانیها و ناهمسانیهای اندیشگانی این دو متفکر نیز به صورت تطبیقی بررسی گردد.
خلاصه ماشینی:
پرسش هاي بنيادين و اساسي اين پژوهش به شرح زير است : ١ـ روش مستقل مورد نظر ريکور و کزازي بـراي فهـم متـون ادبـي چيسـت و چگونـه تبيين پذير است ؟ ٢ـ ميان روش هاي مستقل اين دو انديشمند چه همساني ها و شـباهت هـايي بـه چشـم مي آيد؟ ٣ـ نقاط اختلاف و متمايز آراي اين دو انديشمند چيست ؟ شايد بتوان سنجيده ترين فرضيه را در پاسخ به پرسش هاي يادشده چنين خلاصه کرد که پل ريکور به واسطۀ بهره مندي از نظريات هرمنوتيکي، بر استقلال معنايي متن تأکيد دارد و معتقد است براي فهم متون ادبي بايد متن را رشته اي از الفاظ معنيدار دانست که آگاهي و نيت مؤلف در شکل دهي به معناي آن سهم چنداني ندارد.
ک؛ همان ، ١٣٩٣: ١٠) استاد کزازي بخشي از دبستان انديشه اي خويش را از نظريات يونـگ ، روانشـناس و انديشمند سوئيسي گرفته اند و در بخشي از ديدگاه خود، «روان شناسي ژرفاي» يونگ را به سبب توجه او به روح و دل آدمي ستايش مي کنند و مي پندارند که سـه خيـزش سـترگ فرهنگي بشر در عرصه هاي اسطوره ، فلسفه و دانش ، هر يک به شـيؤە خـاص خـود بـه شناخت انسان و جهان مي پردازد و بايد از آميختن اين قلمروهاي سـه گانـه بـا يکـديگر پرهيز کرد و همين آميختگي است که در دنياي کنوني به گفتۀ يونگ باعث جدايي ميان روح و طبيعت شده است .