چکیده:
موضوع این مقاله مناط علیت در نظر ملاصدرا و حکمای پس از ملاصدراست. مناط علیت ناظر به ملاک نیازمندی اشیاء به علت است؛ یعنی سرّ نیاز و احتیاج به علت از کجا ناشی میشود. بطور کلی پنج نظر در این خصوص وجود دارد: برخی ملاک نیاز را به وجود میبرند که این گروه عمدتا ماتریالیستها هستند؛ برخی ملاک نیاز را به حدوث بر میگردانند که اینها عمدتا متکلم هستند؛ فیلسوفان مشایی و اشراقی، ملاک احتیاج را امکان ماهوی میدانند؛ چهارمین نظر درباره مناط علیت، امکان فقری است که این نظر براساس اصالت وجود مطرح میشود. حکمای صدرایی با نقد امکان ماهوی، ملاک احتیاج معلول به علت را فقر و فاقت وجودی معلول میدانند که هم در حدوث و هم بقا همراه معلول است. در این میان وجود فقری ذات دارای فقر نیست که فقر عارض بر او شود، بلکه فقر و نداری عین هویت و ذات اوست. اما درباره نظر پنجم باید گفت که برخی استدلال حکما در امکان فقری را کافی ندانسته و این نظر را به چالش کشیدهاند. براساس روایات وارده از برخی ائمه، به نظر میرسد ملاک نیاز معلول در وجود قائم به غیر است. این نظر علاوه بر داشتن امتیازات نظر امکان فقری، از اشکالات آن مبری است وبه درستی مناط علیت را تبیین میکند.
The problem of this article is criterion of causality in the view of Mulla Sadra and philosophers after Mulla Sadr. The criterion of causality refers to the criterion of the need of things for a cause. There are generally five opinions about criterion the need for the cause: Some consider the need for a cause to exist, which is mainly materialists; some the criteria return the need to origination (huduth), which are mainly theologians. The Peripateticistand and Illuminationist philosophers and consider the criterion of need to be an essential contingency. The fourth view about causality is the poverty contingency, which is based on the primacy of existence (asalat al-wujud). By criticizing the essential contingency, the Sadrai philosophers consider the criterion of the need of the affected to the cause as the existential poverty of the effect, which accompanies the effect both in its origination and survival. The poverty existence does is not thing that poverty to occurs on it, rather, poverty and lack are the same identity and essence. However, regarding the fifth view, it should be said that some philosopher’s arguments in the poverty contingency are not sufficient and have challenged this view. According to the narrations from some Imams, it seems that the criterion for the need of the effect is in the existence dependent on another. In addition to having the advantages of the view of the poverty contingency, this view is free from its faults and correctly explains the criterion of causality
خلاصه ماشینی:
از اين دوره به بعد حکمت متعاليه کم کم به فلسفه رسمي تبديل شد و حکمت مشاء را تحت تأثير خود قرار داد؛ به گونه اي که اغلب حکما به توسعه و تدريس انديشه هاي ملاصدرا اقدام کرده و در بحث ملاک نيازمندي اشيا به علت ، امکان وجودي يا امکان فقري توجه کرده اند.
به عقيده ايشان اگر در مفاد اصل عليت که قضيه بديهي است ، دقت شود، اين اصل به خودي خود متکفل بيان مناط احتياج معلول به علت يعني اينکه امکان ممکن سببب احتياج او به علت است ، نيز هست ؛ بنابراين مطلب محتاج برهان نيست .
از منظر ملاصدرا معناي تأثير علت بر معلول اين نيست که معلول ماهيتي دارد که علت به او وجود اعطا ميکند، بلکه آنچه از علت صادر ميشود، وجود است ؛ منتها وجودي محدود، يعني داراي ماهيت (همان ، ج ٢، ص ٢١٦)؛ از اين رو او در بحث مناط نيازمندي اشيا به علت نه تنها به نقد نظريه حدوث اقدام کرده است ، بلکه به نقد نظريه امکان نيز پرداخته است .
به اذعان استاد مطهري علي رغم اينکه نظريه فقر وجودي نتيجه قطعي اصول حکمت متعاليه بوده و بر اساس نظريه اصالت وجود در تحقق و در مجعوليت از نظريه امکان ماهوي که مورد پذيرش قاطبه حکما بود، براي هميشه بايد دست کشيد؛ اما تعجب اين است که حکماي اصالت وجودي نيز در اظهارات و استدلال ها خود به همان نظريه امکان ماهوي اعتماد کرده و آن را مسلم گرفته اند و تا کنون ديده نشده است که خدشه اي بر آن وارد کنند.