چکیده:
از همان هنگام که محقّق طوسی در حل برخی از دشوارههای مربوط به زمان بعد چهارم (سرمدگروی ایستا) را پیشنهاد برخی از اندیشمندان مسلمان بهشدت در نقد آن کوشیدهاند. در این میان نقدهای قطبالدین رازی در محاکمات – بهویژه از نظر تاریخی – از اهمیت خاصّی برخوردار است. چه، ذیل سخنان او اندیشمندان بسیاری در طول تاریخ بهعنوان شارح یا ناقد به ابراز دیدگاههای خود پیرامون چهاربعدگروی پرداختهاند. از اینرو در این پژوهش به تعلیقههای فراوان محاکمات – که اغلب بهصورت نسخهی خطی و چاپنشدهاند – توجه خاصّی شده است. قطب رازی در نقد خود نخست بر بداهت وجود تغیّر و حرکت در زمان حاضر، و نه در گذشته و آینده، پایمیفشرد و سپس بر غیرقارالذات بودن حرکت و نبود حرکت قطعیه در خارج. برخی از شارحان یا ناقدان او نقدهای افزونتری نیز پیشکشیدهاند که معروفترین آنها دیدگاه دوانی است؛ یعنی اشکال تقارن تناقضآمیز حرکت قطعیه با وصف گذشته (یا حضور). آن نقدهای دیگر عبارتاند از: نیستی مطلق حرکت قطعیه در آینده؛ خلاف بداهت بودن وجود گذشته در گذشته و آینده در آینده؛ ادراکناپذیری گذشته در گذشته و آینده در آینده؛ پیدایش تسلسل محال در امور زمانی؛ جدلی بودن وجود حرکت گذشته/آینده در زمان گذشته/آینده در خارج. در این نوشتار همهی آن بررسیهای پراکنده یکجا گردآوری و تحلیل و ارزیابی عقلی خواهد شد؛ دیدگاههای کسانی چون سیفالدین ابهری، جرجانی، دوانی، غیاثالدین دشتکی، باغنوی، محقّق سبزواری، احمد علوی، ابراهیم حسینی، محقّق خوانساری و ... . با بررسی اشکالهای جدیای که در طول تاریخ بر بعد چهارم وارد شدهاست مشخص خواهد شد که چرا حالگروی در بحث زمان جایگزین مناسبی برای چهاربعدگروی است: اگر مشکلی چون جزء لایتجزا در مورد زمان حال و حالگروی وجود نداشت، میتوانستیم بگوییم حالگروی درست است و چهاربعدگروی مطلقاً نادرست. ولی با وجود چنین مشکلی هماینک تنها میتوانیم بگوییم حالگروی جایگزین مناسبی برای چهاربعدگروی است.
Some Muslim thinkers, from the very time that the four–dimensionalism (static Eternalism) was suggested by Nasir al–Din Tusi (1201-1274 AD) to resolve some difficulties of time, have intensely tried to criticize it. Critiques of Qutb al–Din al–Razi (d. 1375 AD) in Muhakamat are of particular importance among them specially from a historical point of view. Because, so many Muslim thinkers here – i.e. in the sub–commentaries of Muhakamat – have tried to offer their own views about the four–dimensionalism either negatively or positively. So, we have paid a special attention to the so numerous sub–commentaries of Muhakamat most of them are unedited and unpublished manuscripts. Al–Razi in his critique puts an emphasis first on the fact that the movement and change are self–evidently existent in the present time and not in the past and future and then on the facts that the movement is nonfixed and the qatʿiyyah movement is nonexistent in the external world. Some of the sub–commentators have proposed even further critiques the most famous of them is Dawwani’s view: contradictory coincidence of the qatʿiyyah movement and the past(/present) property. The other critiques of four–dimensionalism are: absolute nonexistence of the qatʿiyyah movement in future; its being counterintuitive; its being inconceivable; appearance of the impossible infinite regress; its being eristic. We will collect all of the views scattered in the sub–commentaries throughout history and will analyze them rationally to show that why the presentism is a suitable alternative to the four–dimensionalism: if there were not such a difficulty as being an infinitesimal atom about the presentism, it would be possible to say that it is correct and the four–dimensionalism is not. But, since there is such a difficulty, we can only say that it is a suitable alternative to the four–dimensionalism.
خلاصه ماشینی:
پس هرکسي که بخواهد به جاي چهاربعدگروي ، حال گروي را بپذيرد، يا بايد چاره اي براي جزء لايتجزا بودن زمان حال بينديشد (که متأسفانه در طول تاريخ چنين چاره ي بي عيب ونقصي تاکنون وجود نداشته است )، يا همچون رياضيات رايج امروزي ، تساوي جزء و کل در بي نهايت را صرفاً يک پارادوکس و تناقض نما به شمار آورد١٢؛ گرچه با ازلي و/يا ابدي دانستن زمان ، در هر صورت ، دشواري هاي بي نهايتِ کمّي در چهاربعدگروي نيز پيش مي آيد (در شرح ديدگاه خوانساري به اين بحث باز خواهيم گشت ).
در طول تاريخ ، کساني چون دشتکي ، باغنوي ، ميرداماد و محقق سبزواري پس از گزارش اين سخن دواني مبني بر اينکه حرکت قطعيه (= چهاربعدگروي ) در خارج موجود نيست ، به نقد و بررسي آن پرداخته اند که در ادامه به آن ها نيز اشاره خواهد شد.
ولي اين سخن بديل حسيني نمي تواند حرکت قطعيه و چهاربعدگروي را زير سؤال ببرد؛ چراکه اجتماع وصف گذشته و آينده و حال به اين صورت نيست که هر سه مثلاً در زمان حال اجتماع داشته باشند تا اجتماع امور متنافي لازم آيد، بلکه برپايه ي چهاربعدگروي ، هر يک در ظرف زماني خاص خود موجود است و بدين سان ، به يک معنا، اجتماع در وجود دارند.
ʻAlawī ʻĀmilī, Aḥmad ibn Zain al-ʻAbidīn, (1613), Kuḥl al-Abṣār (al-Ḥāshīyyah ʻalā Sharḥ al-Ishārāt), Manuscript Copy, University of Tehran: Central Library and Documentation Center, Number: 6863.