چکیده:
از نظر هیدگر تفکر را نمیتوان فقط به مابعدالطبیعه، علم و تکنولوژی، سوژهمداری، تمثل و منطقگرایی منحصر کرد. بلکه تفکر معنوی لوازمی دارد که مهمترین آن پرسشگری و بهراه افتادن در مسیر اندیشه است. از نظر وی تفکر و تشکر همریشه بوده و با لوگوس یا گفتار پیوند دارد. هرچند ویژگی اصلی تفکر این است که در طلب وجودی باشد که او را بهسوی تفکر فرامیخواند. از نظر مولانا نیز از طریق دانشهای نظری یا حصولی نمیتوان به معرفت حقیقی دست یافت. بلکه تفکر ذیل ادراک عارفانه یا حضوری قرار گرفته و بر یاد، شهود، ذوق و عشق دلالت میکند. از نظر وی لازمه اصلی تفکر، سلوک است که در مرتبه عالی آن، انسانِ کامل با اتصال به حق، به یقین و معرفت خواهد رسید. بنابراین علیرغم تفاوتهای آشکار آنها از نظر خاستگاه فکری و مبانی اندیشه، اما عناصر مشترکی نیز در اندیشه آنها به چشم میخورد. چنانکه هیدگر و مولانا معتقدند دلیلباوری و تعقلگرایی بهتنهایی نمیتواند به تفکر منجر شود. بلکه تفکر، شهودی یا معنوی بوده که از طریق انکشاف و گشودگی رخ خواهد داد.
For Heidegger, thinking cannot be limited to metaphysics, science and technology, subjectivism, representation, and logic. Rather, meditative thinking has requirements, the most important of which are questioning and getting on the path of thought. In his view, thinking (denken) and thanks giving (thank / danken) are cognate and are associated with logos or speech. However, the main feature of thinking is that it seeks an existence that invites it to think. According to Rumi, true knowledge cannot be achieved through theoretical or acquired knowledge. Rather, thinking is below mystical or by-presence perception and implies memory, intuition, taste and love. According to him, the main requirement of thinking is behavior, in the highest level of which, a perfect human being will attain certainty and knowledge by connecting with the truth. Thus, in spite of their obvious differences in terms of intellectual origin and principles of thought, but also common elements can be seen in their thought. As Heidegger and Rumi believe, the ratio belief and rationalism alone cannot lead to thinking. Rather, it is a meditative or spiritual thought that will occur through intuition and Openness.
خلاصه ماشینی:
بنابراين با بررسيهاي ميداني صورت گرفته ، چند کتاب ،رساله و مقاله هم چون «تبيين شعر و فلسفه در انديشه هايدگر»٢، «پايان فلسفه و معناي تفکر در هيدگر»٣، «بررسي عقل و عشق در مثنوي معنوي »٤ و «عقل از ديدگاه مولانا»٥به صورت مجزا پيرامون اين دو وجود دارد که تنها با تجميع مفاهيم و مفردات آن ، دستيابي به اهداف اين مقاله تسهيل ميگردد.
(پازوکي،شهرام ، «سير مابعدالطبيعه در غرب به تفسير مارتين هايدگر» ،پايان نامه دکترا، دانشکده ادبيات و علوم انساني،دانشگاه تهران ،١٣٧٣، ص ٤٤٨) اين گذشت يا غلبه به معناي واژه غالب شدن ، شفايافتن ، بازپس نگريستن بر چيزي و پيش چشم آوردن نيز است .
٣ به همين دليل هيدگر متافيزيک را به عنوان منزلي ٤ براي تفکر درنظر ميگيرد که بايد اين منزل را ترککرده و به سوي منازلي ديگر که آن هم بينام و نشان است ، رهسپار شد.
چيستي تفکر هيدگر به دو شکل سلبي و ايجابي به چيستي تفکر ميپردازد: از جنبه سلبي معتقد است تفکر، تمثل گرايانه ، حسابگرانه ، علم گرايانه و متافيزيکي نيست و از جنبه ايجابي نيز در وهله اول تفکر به ياد، تشکر١ و تذکر دلالت ميکند٢و در مرتبه بعد عنوان منطق ٣ يا گفتار به خودگرفته 4 و در معناي گزاره و حکم ادراک ميشود٥ و در مرحله سوم لگين Legin و نوين Noein در ارتباط با يکديگر قرارگرفته و سرانجام در نهاييترين شکل خود، اين پرسش اشاره به ويژگي اساسي تفکر، يعني وجود دارد که ما را به سوي آن فراميخواند.