چکیده:
جنگ و صلح دوگانهای هستند که انسان از آنها رهایی ندارد. جنگ نسبتی با دیگرستیزی,
خشونت و واگرایی دارد و صلح نسبتی با دیگرپذیری» مهر و همگرایی. اگر در گذشته جنگ
تنها به حالت رویارویی دو گروه از انسانها اطلاق میشد. امروز با تحولات صورت گرفته و
تاملات ژرفتر دریافتهایم که انسان حداقل در چهار قلمرو با دوگانة جنگ و صلح روبروست:
۱.خویشتن؛۲. دیگر انسانها؛ ۲. طبیعت؛ ۴.تکنولوژی. از بین این امور متفکران گذشته به
سه مورد اول توجه داشته و بسیاری از آموزههای ادیان و آئینها در جهت صلح آدمی با
خویشتن» دیگران و طبیعت بودهاست. اما جنگ یا صلح با تکنیک موضوعی جدید و مربوط
به سالهای اخیر است. از سوی دیگر با شکلگیری تمدن جهانی و مناسباتی اساسا متفاوت
با گذشته. صلح دیگر موضوعی تنها انسانی و در اختیار افراد انسان نیست. جنگ یا صلح در
زمان معاصر در درون مناسبات پیچیدة کنونیء معانی دیگری پیدا کرده و در «نظام قدرت»
در درون ساختارهای اقتصادی» سیاسی و تکنیکی به صورتهای دیگری ظاهر شده است.
در این مقاله با روش توصیفی- تحلیلی از سویی با استناد به متفکرانی چون کانت. نیچه.
فروید» هیدگر و فوکوء و از سوی دیگر با استناد به برخی از حکیمان مسلمان اسباب
شکلگیری جنگهای چهارگانه مورد بحث قرار گرفته و شرایط قوامیافتن زندگی صلحآمیز
در جهان معاصر مورد بحث قرار میگیرد. حاصل این پژوهش چنین است. صلح پدیدهای
میانفرهنگی است و در واقع حاصل مفاهمه میان اقوام و گروههاست. بدون مفاهمه و
تمایل به همگرایی. صلح پایداری نخواهد بود. باید اصول ششگانه صلح پایدار کانت در
شرایط جدید یکبار دیگر بازخوانی شود.
War and peace makes up a dichotomy from which man cannot be
free. War has a relation to other-conflict, violence and divergence
whereas peace has a relation to other-reception, affection and
convergence. If, in the past, war was applied only to confrontation
between two groups of human beings, today with recent
developments and deeper reflections, we have found out that man
faces the dichotomy of war and peace at least in four domains:
1. Self 2. Other humans 3. Nature 4. Technology
Among these realms, past thinkers focused on the first three, and a
wide range of the doctrines of religions and sects have been
directed toward human peace with oneself, others, and nature. But
the war or peace with technique is a new topic in recent years.
On the other hand, with the formation of global civilization and
fundamentally different relations with the past, peace is no longer
just a human topic authorized by human beings. In contemporary
times, war or peace has found some other meanings within modern
complicated relations, and in the "power system" with its
economic, political and technical structures, it has taken on a
different role. In this article, with a descriptive-analytical method,
on the one hand, with reference to thinkers such as Kant,
Nietzsche, Freud, Heidegger and Foucault, and on the other hand,
with reference to some Muslim sages, the causes of the formation
of the four wars and the conditions for consolidation of life are
discussed. Peace is discussed in the contemporary world. The
result of this research is that peace is an intercultural phenomenon
and is in fact the result of communication between races and
groups. Without understanding and the desire for integration, there
can be no lasting peace. Kant's six principles of lasting peace must
be re-read in the new context.
خلاصه ماشینی:
از بين اين امور متفکران گذشته به سه مورد اول توجه داشته و بسياري از آموزه هاي اديان و آئينها در جهت صلح آدمي با خويشتن ، ديگران و طبيعت بوده است .
جنگ يا صلح در زمان معاصر در درون مناسبات پيچيدة کنوني، معاني ديگري پيدا کرده و در «نظام قدرت » در درون ساختارهاي اقتصادي، سياسي و تکنيکي به صورت هاي ديگري ظاهر شده است .
در اين مقاله با روش توصيفي- تحليلي از سويي با استناد به متفکراني چون کانت ، نيچه ، فرويد، هيدگر و فوکو، و از سوي ديگر با استناد به برخي از حکيمان مسلمان اسباب شکل گيري جنگ هاي چهارگانه مورد بحث قرار گرفته و شرايط قوام يافتن زندگي صلح آميز ١٧٩ در جهان معاصر مورد بحث قرار ميگيرد.
هر چند تاريخ ، حکايت از جنگ دائمي ميان انسان ها دارد، اما از سوي ديگر انسان هميشه در جستجوي راه هايي براي رسيدن به حالت صلح بوده است .
اين مقاله بر آن است با استناد به متفکراني چون کانت ، نيچه ، فرويد، هيدگر، فوکو و برخي از 180 حکيمان مسلمان و شاعران عارف با اسباب شکل گيري جنگ هاي چهارگانه به بحث و بررسي دربارة شرايط قوام يافتن زندگي صلح آميز در جهان معاصر بپردازد.
از آئين کنفوسيوس و تعاليم اديان ابراهيمي گرفته تا انديشه هاي سياسي و اجتماعي قرن هفدهم به بعد در کشورهاي غربي و همين طور تجربه هاي اخير ديگر کشورها، هر کدام در تنظيم مناسبات انساني و اجتماعي شيوه هايي براي زندگي صلح آميز با ديگران را تجربه کرده اند.