چکیده:
هر چند فلوطین و ابن عربی از دو مکتب فکری جداگانه و مستقل هستند، اندیشه های آنها در مورد خداوند شباهت بسیاری دارد. به گونه ای که برخی از وجوه شباهت أحد فلوطینی ناظر به احدیت وصفی و برخی دیگر به أحدیت ذاتی است. از این جهت، از نظر هر دو آنها ذات خداوند قابل شناخت نیست و معلوم انسان یا موجود دیگری نمی گردد؛ همچنین ذات خداوند دارای وحدت حقیقی است و سایر موجودات وحدت غیر حقیقی دارند، چگونگی صدور موجودات در تشکیک طولی و عقل بودن نخستین صادر و وحدت وجود، نیازمندی و فقر همه موجودات به خداوند، از جمله مشابهت ها می باشد. با وجود این مشابهت ها، تفاوت هایی نیز میان مبانی و اندیشه های این دو متفکر هست. فلوطین شناخت أحد را صرفا سلبی می داند و ادراک ایجابی از نظر او به طور کلی منتفی است. در مقابل ابن عربی با تفاوت گذاری میان أحدیت وصفی و واحدیت، شناخت ایجابی را در مقام واحدیت اثبات می نماید. این مقاله از جهت بررسی و تحلیل تفاوت ها و شباهت های بیان شده میان فلوطین و مکتب ابن عربی دارای نوآوری می باشد.
Although Plotinus and Ibn Arabi are two separate and independent schools of thought, their ideas about God are very similar. In such a way that some aspects of the similarity of Plotinus's unity refer to descriptive unity and others to intrinsic unity. For this reason, from both of them, the nature of God is not recognizable and does not become known to man or any other being; Also, the essence of God has true unity and other beings have unreal unity. Despite these similarities, there are also differences between the principles and ideas of these two thinkers. Plotinus considers the knowledge of one to be purely negative, and in his view positive perception is generally excluded. Ibn Arabi, on the other hand, proves positive cognition as a unit by distinguishing between descriptive unity and unity. This article is innovative in terms of examining and analyzing the differences and similarities expressed between Plotinus and Ibn Arabi's school.
خلاصه ماشینی:
از اين جهت ، از نظر هر دو آن ها ذات خداوند قابل شناخت نيست و معلوم انسان يا موجود ديگري نمي گردد؛ هم چنين ذات خداوند داراي وحدت حقيقي است و ساير موجودات وحدت غير حقيقي دارند، چگونگي صدور موجودات ، نيازمندي و فقر همه آنها به خداوند، از جمله مشابهت ها مي باشد.
به دليل مجهول مطلق بودن أحديت ذاتي نسبت به انسان ها و ادراکات آنها، الفاظ و عباراتي که در مورد اين مقام به کار برده مي شود، مانند ديدگاه فلوطين حاکي از بي نشاني و مقيد نبودن آن مي باشد که معناي سلبي است و ايجابي نيست : «آن ها که در معرفت يگانه اند، و در بي نشاني ، نشانه از بي نشاني ذات چنين نشان باز داده اند: اي آن که به جز تو نيست در هر دو جهان برتر ز خيالي و مبرّا ز گمان هر چند که عين هر نشاني ليکن اينست نشانت که ترا نيست نشان .
بنابراين در مکتب ابن عربي مانند فلوطين با اينکه أحديت ذاتي قابل تعلق علم نيست ، ولي برخي از انسان ها عباراتي از آن بيان مي کنند که بيانگر بي نشان و مطلق بودن آن است ، يعني نهايت تعلق علم ممکن به واجب الوجود که از آن به أحديت وصفي تعبير مي گردد؛ بنابراين نهايت علم به ذات به اين گونه است که موجود مطلقي در مظاهر مختلف ظهور نموده 8 است (فناري ، ١٣٧٤: ص ٢٥٢).