چکیده:
فیلسوف مسلمان در زمینة شناخت خدا با چالشی روبهروست: از طرفی، خدای متعال و پیشوایان دین او را به خداشناسی دعوت کردهاند؛ و ازطرفدیگر، آموزههایی وجود دارند که تفکر دربارة خدا را منع کردهاند. این امر سبب شده است که در اذهان این سوال مطرح شود که آیا اساسا روش فلاسفه در مواجهة عقلانی با این مسئله درست است؟ اگر روش فلاسفه درست است، پس با این آموزهها چه باید کرد؟ همین چالش ما را بر آن داشت که به واکاوی این ابهام بپردازیم تا معلوم شود که آیا اصلا امکان شناخت خدا هست؟ و اگر هست، تا چه حد؟ آیا فقط صفات خدا را میتوان شناخت یا رسیدن به کنه ذات هم امکان دارد؟ پس برای مشخص شدن دقیق ابعاد این چالش، در چند مرحله به کاوش خواهیم پرداخت. در مرحلة اول با بیان مختصری سه دیدگاه قابل طرح در این زمینه را تبیین میکنیم؛ در مرحلة دوم، به بررسی ادلة این دیدگاهها میپردازیم و در مرحلة نهایی با نقد دیدگاههای رقیب، دیدگاه برگزیدة خویش را اثبات میکنیم، مبنی بر اینکه امکان شناخت اوصاف و افعال الهی وجود دارد؛ هرچند شناخت اکتناهی خدا امکانپذیر نیست.
Muslim philosophers face a challenge in the knowledge of God: the Almighty God and religious leaders have invited them to know God on the one hand; and there are teachings that forbid thinking about God‟s essence on the other hand. This has created a question of whether the philosophers' method of rational dealing with this issue is basically correct or not. If their method is correct, how should these teachings be dealt with? This challenge led us to analyze this question to find out if it is possible to know God at all. And if so, to what extent? Is it possible to know only the attributes of God or is it possible to know the essence of God? To determine the exact dimensions of this challenge, I will study it in some steps. In the first step, I briefly explain the three points of view that can be proposed in this field; in the second step, I examine the proofs of these views, and in the final step, I prove my view, criticizing the other views, and will show that it is possible to know God's attributes and acts; however, it is not possible to know God‟s essence.
خلاصه ماشینی:
در متون ديني هم دعوت به خداشناسي بهوفور يافت ميشود؛ اما نکتهاي که در مسير خداشناسي ذهن را به خود مشغول ميکند، اين است که در ظاهرِ بعضي آموزههاي ديني، از تفکر دربارة ذات خدا منع شده است و در صورت ممنوعيتِ اين تفکر، خداشناسي چگونه ممکن خواهد بود؟ هدف از پژوهش ما بررسي همة ديدگاههاي قابل طرح در اين زمينه است تا هم رواياتِ مانع از تفکر دربارة خدا را بررسي کنيم و نشان دهيم که تعارضي در اين روايات با سيره و روش فلاسفه نيست و هم اثبات کنیم که شناخت اِکتناهي نیز براي هر مخلوقي خارج از قدرت و توان است.
در قرآن کريم، کلمة ذات در آياتي مثل «إنّ اللهَ عليمٌ بذات الصدور» (فاطر: 38) بهکار رفته است؛ اما در اينکه در اين آيه، ذات بهمعناي وصفي است يا اسمي، اختلاف وجود دارد: برخي آن را اسمي گرفته و آيه را چنين معنا کردهاند که خدا آگاه به حقيقت نفسها و امور مخفي سينههاست (طبرسي، ۱۴۱۲ق، ج ۲، ص ۲؛ قرطبي، ۱۳۶۴، ج ۴، ص ۲۴۳؛ ابنعجيبه، ۱۴۱۹ق، ج ۴، ص ۵۴۹؛ خطيب، ۱۴۲۴ق، ج ۶، ص ۱۱۰۳؛ کاشاني، ۱۳۸۳، ص ۳۶۹)؛ اما مفسران ديگري ذات در اين آيه را بهمعناي وصفي دانستهاند که اصل در استعمالات ذات همين معناست.
هرچند اين آيات مستقيماً به خداشناسي دعوت نکردهاند، ولي معلوم است که عقلاً عبادت خدا بدون شناخت او امکان ندارد؛ زيرا حقيقت عبادت، «نصب العبد نفسه في مقام الذلة و العبودية و توجيه وجهه إلى مقام ربه» (طباطبائي، 1390ق، ج 18، ص 388) است؛ پس زماني عبادت امکان دارد که معبود شناخته شده باشد تا بندة او بتواند بهسوي معبودش توجه داشته باشد.