چکیده:
موضوع تجرد نفس همواره یکی از مباحث مهم علم النفس در فلسفه اسلامی بوده و نظریات مختلفی در اینباره ارائه شده است. در این میان صدرالدین شیرازی بیشترین بحث را در این زمینه داشته و مدعی نوآوری در تجرد خیالی نفس است. نگارنده برآنست تا با بررسی آراء ابنسینا و فخر رازی، به نقد دیدگاه ملاصدرا بپردازد. اگرچه ملاصدرا مدعی است که پیش از او کسی این نظریه را ارائه نکرده، اما با مطالعۀ آثار ابنسینا و فخر رازی میتوان دریافت که این نظریه سابقهدارتر از آن چیزی است که ملاصدرا میگوید. کلام ابنسینا در اثبات تجرد نفس بسیار روشن است، اما در مسئله تجرد خیالی نفس با تردید همراه است. ابنسینا و ملاصدرا دو دلیل متفاوت برای اثبات غیرمادی بودن اقامه کردهاند، اما ملاصدرا افزون بر این، تجرد خیالی و فوق عقلی نفس را نیز اثبات کرده است. او برخی دلایل ابنسینا درباره غیرمادی بودن نفس را رد کرده است. مقاله حاضر به نقد این رویکرد و نگرش ملاصدرا میپردازد.
The issue of the immateriality of the soul has always been one of the important topics of psychology in Islamic philosophy, and the opinions of philosophers in this field are of particular importance, and various theories have been presented in this field. In the meantime, Sadr al-Din Shirazi has had the most discussions in this field and claims to be innovative in the imaginary immateriality of the soul. The author intends to criticize Mulla Sadra's opinions by examining Ibn Sina's and Fakhr Razi's opinions. Ibn Sina's words are very clear in proving the immateriality of the soul, but he doubts on the imaginary immateriality of the soul. Although Mulla Sadra claims that no one presented this theory before him, but by studying the works of Ibn Sina and Fakhr Razi, we can see that this theory was presented before Mulla Sadra. For this reason, Mulla Sadra's claim can be investigated in this regard. Although Ibn Sina and Mulla Sadra have given two different reasons to prove the immateriality of the soul, in addition, Mulla Sadra has also proved the imaginal and super-intellectual celibacy of the soul. Some of Ibn Sina's arguments about the immaterial nature of the soul have been rejected by Mulla Sadra, which the author has criticized.
خلاصه ماشینی:
بهمین دلیل ابتدا سعی نموده در آثار خویش همچون کتاب نفس شفا و دیگر آثار، براهینی برای اثبات تجرد نفس اقامه کند که تقریباً همۀ آنها در اثبات تجرد عقلی نفس ناطقه بوده و هیچیک برای اثبات تجرد حس مشترک و قوۀ خیال ـ که بخشهای دیگری از قوای نفس هستند ـ اقامه نشده؛ بلکه در همان ابتدا، بتبع ارسطو و فلاسفۀ مشاء، در فصل سوم از مقالۀ چهارم کتاب شفا، حس مشترک و قوۀ خیال را مادی دانسته و میگوید: اما قوهیی که صورتهای جزئیه غیرمجرد از ماده و علایق ماده را ادراک میکند [یعنی صورتهای محسوس به ادراک حسی را]، بسیار واضح است که در ادراک خود به آلات و ابزار جسمانی نیاز دارد، زیرا این صورتها مادامیکه مواد و جسمشان حاضر و موجود است ادراک میشوند و...
اما فخر رازی نظر دیگری را از کتاب المباحثات شیخ نقل کرده که در آنجا شیخ گفته است: «قوۀ مدرِکه صور خیالی [قوه خیال]، جسم و جسمانی نیست» (رازی، 1378: 2/ 349)، سپس برهانی بر این مطلب اقامه کرده و میگوید: فاذن الحفظ و الذکر لیسا جسـمانیین، بل انّمـا یوجدان فی النفس الا ان المشکل انه کیف یرتسم الاشباح الخیالیة فی النفس» (حسنزاده آملی، 1387ب: 468)، یعنی قوۀ حفظ و ذکر که همان قوۀ خیال است، جسمانی نبوده بلکه در خود نفس است.
نقد و نظر این همان برهانی است که ابنسینا در اثبات تجرد نفس ناطقه بعنوان دلیل دوم ارائه کرده و ملاصدرا اشکالات و پاسخهای آن را نیز همانطور که فخر رازی متذکر شده بود، بیان نموده است.