چکیده:
این مقاله به بررسی پیدایش تاریخی حوزۀ علمیۀ قم در ایران میپردازد. استدلال میشود که پیدایش حوزۀ علمیۀ قم در ایران، بهعنوان رقیبی برای حوزههای علمیه در عراق عرب، نتیجۀ همنشینی تغییرات ایجاد شده درون روحانیت و دگرگونیهای بهوجود آمده در نیروهای مادی در خاورمیانه بود. برخلاف دیدگاه ارتدوکس و متعارف که به دنبال منشأ استعلایی برای این نهاد دینی است، این مقاله استدلال میکند که همزمانی تقریبی پدیدار شدن حوزۀ علمیۀ قم و دولت مدرن که بهنوعی در تعارض و تمایز با آن فهمیده میشوند، نباید چندان پارادوکسیکال یا متناقضنما به نظر برسد. درحقیقت این دو نهاد، باتوجهبه نیاز روحانیت شیعه برای حفظ و سازماندهی خود در میانۀ بحران بهوجود آمده به واسطۀ اضمحلال امپراتوری عثمانی و تضعیف حوزۀ عتبات و بیجا شدن روحانیت، در تعامل با هم بهوجود آمدند، بهطوریکه نه دولت مدرن در موضع حذف این نهاد «سنتی» برآمد و نه این نهاد «سنتی» در تقابل حاد با امر مدرن برخاست.
This article explores the genesis and consolidation of the Qom religious seminary in modern Iran. It’s argued that the emergence of this religious institution in Iran as a rival to seminaries in Iraq’s shrine cities, was the result of transformations within the Shia clergy and material forces in the Middle East. Contrary to the orthodox view that seeks a transcendental origin for this institution, it’s argued here that the almost simultaneous emergence of the modern state in Iran and Qom seminary was not a paradoxical process. It's argued here that following the collapse of the Ottoman Empire and the gradual decline of religious seminaries in Najaf and Karbala, Shia ulama were in need of a new place to survive. That material change encouraged them to relocate to Iran and work with a state that was deemed secular.
خلاصه ماشینی:
روحانيت شيعه : از تمرکز در اصفهان تا مهاجرت به عراق پرسشي که براي ورود به بحث دربارة تمرکز نهاد دين در ايران و رابطه اش با دولت مطرح ميشود اين است که بايد چه مقطعي از تاريخ ايران را در اين خصوص نظر گرفت ؟ به عبارت ديگر، مدخل ورود به اين بحث بايد چه مقطع تاريخي باشد؟ به نظر ميرسد، نقطۀ ورود در اين بحث را بايد دورة شکل گيري صفويه دانست ، زيرا گرچه 290 پيش از آن نيز علماي شيعه با نهاد سلطنت روابطي داشتند و ميتوان براي نمونه به رسالۀ «فيالعمل مع السطان » سيد مرتضي اشاره کرد که سال ها پيش از تشکيل صفويه دربارة شرايط همکاري با سلطان جائر نگاشته شده بود (نک : شفيعي، ١٣٨٠)، ولي در دورة صفويۀ است که «ساخت ديني رفته رفته به سوي نهادي شدن رفت » و ميتوان از ظهور نهاد ديني، با دقت بيشتري در اين دوره سخن گفت (صفت گل ، ١٣٨٩، صص .
به طور کلي تلاش حائري براي حفظ رابطه با قدرت سياسي در پرتو مضمحل شدن مرکز سنتي قدرت شيعه در عراق عرب و تحکيم رابطۀ 303 او با نظام سياسي و بازار تهران عامل پايداري و بقاي حوزة علميه بود و آن را در برابر سياست هاي رضاخان در دورة تقابل و تخاصم با روحانيت محافظت کرد.
به بيان ديگر، هم زماني تقريبي پديدار شدن دو نهاد جديد در ايران مدرن يعني حوزة علميۀ قم و دولت متمرکز در تهران را بايد، به رغم خاستگاه هاي ظاهرا متضادشان ، در امتداد همين رابطۀ دوسويه ميان فقهاي شيعه و تعامل نهاد مرجعيت و و قدرت سياسي در سنت ايرانياش در نظر گرفت .