چکیده:
موضوع این مقاله مجادلههای کلامی سالهای اخیر در باب نسل پنجم نظریههای انقلاب است. پس از رخداد انقلابهای عربی در سال 2011 با توجه به ویژگیهای آن رویدادها، بحثهای دامنهداری بین انقلاب پژوهان در خصوص چگونگی تحلیل و تبیین این رویدادها درگرفته است. گلدستون در سال 1980 سه نسل از تئوریهای انقلاب را مطرح کرد و پسازآن فورن (1993) و گلدستون (2001) نسل چهارم نظریههای انقلاب را که برخلاف نسل سومیها بر کارگزار انقلاب تاکید بیشتری داشتند، مطرح کردند. مسئلۀ این مقاله ظهور نسل پنجم نظریههای انقلاب است. انقلاب پژوهان (آلینسون، آدامز، لاوسون، بیات، بک، ریتر، اسلیم، دان...) در طی کمتر از یک دهۀ گذشته بحثهای مبسوطی در خصوص رویدادهای سه دهۀ اخیر (از 1989 تاکنون) و توانایی/ ناتوانی نظریههای نسل چهارم برای تحلیل و تبیین آن رویدادها طرح کردهاند. در این نوشتار با کمک روش تحلیل انتقادی، ضمن طرح مباحث بیانشده و نقد نسل چهارم نظریههای انقلاب، در خصوص ظهور نسل پنجم بحث خواهد شد. نتایج حاصله از مباحث مطرحشده حاکی از آن است که رویدادهای انقلابی سه دهۀ اخیر فاقد برخی از مولفههای اساسی نسل چهارم نظریههای انقلاب (بهطور خاص، وجود ایدئولوژی، رهبری و سازمان انقلابی) بودهاند؛ بنابراین به مدد آثار انقلاب پژوهان متاخر [بالاخص بیات (2017)، لاوسون (2019)، آلینسون (2021,2019) و آدامز (2021,2019)]، میتوان به برخی از ویژگیهای نسل جدید نظریۀ انقلابی دست پیدا کرد که بر اساس آن «انقلاب» واجد تعریف جدیدی شده است «کنش جمعی اعتراضی، ناگهانی (تا حدودی)، نسبتا آرام، غیر خشونتآمیز، همراه با بسیج تودهای، با بهرهگیری گسترده از فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، فاقد رهبری واحد و ایدئولوژی، همراه با دگرگونی سیاسی در راستای دموکراتیزه کردن فرآیندهای حکومتگری». اکثر انقلابهای سه دهۀ اخیر علیه دیکتاتوریهای حزب سالار (رژیمهای سوسیالیستی) یا فرد سالار (رژیمهای استبدادی فرد محور در شمال آفریقا و خاورمیانه) رخدادهاند؛ بنابراین بستر و زمینه انقلابها (استبداد) و پیامدهای آنها سیاسی بوده است (دگرگونی نظام سیاسی). نظریۀ انقلاب «جدید» با فاصله گرفتن از انقلابهای اجتماعی (اسکاچپول، فورن، گلدستون) و انقلابهای ایدئولوژی محور (فورن، گلدستون) در پی تحلیل فرآیندی است که منجر به دگرگونی سیاسی در کشورهای استبدادی شده است.
The subject of this article is the theological controversies of the fifth generation of revolutionary theories. After the Arab revolutions in 2011, there have been wide-ranging discussions among revolution scholars about how to analyze and explain these events. The issue of this article is the emergence of the fifth generation of revolutionary theories. In this article, with the help of critical analysis method, while criticizing the fourth generation of revolutionary theories, the emergence of the fifth generation will be discussed. The results of the discussed topics indicate that the revolutionary events of the last three decades have lacked some of the basic components of the fourth generation of revolutionary theories (the existence of ideology, leadership and revolutionary organization). Therefore, "revolution" has been given a new definition, "a protest collective action, sudden (to some extent), relatively calm, non-violent, with mass mobilization, with extensive use of virtual space and social networks, lacking a single leadership and ideology. along with political transformation in the direction of democratizing governance processes". The theory of "new" revolution by distancing itself from social revolutions (Scotch Paul, Foran, Goldstone) and ideology-based revolutions (Foran, Goldstone) seeks to analyze the process that has led to political transformation in authoritarian countries.