چکیده:
تبیین شکافهای اجتماعی جامعۀ ایرانی در عصر انتقال و خلافت اموی، و به دنبال آن ظهور پدیدۀ گریز از کانون خلافت، نیازمند تحقیقی غیرروایی و کارکردگرایانه است. با سپری شدن ایام فتوح، و عدم جذب عملی ایرانیان در جامعۀ جدید عرب ـ اسلامی و عدم تحقق تصورات ایرانیان برای تغییر کلی وضعشان، نهتنها شکافهای اجتماعی گذشته از بین نرفت، بلکه عملاً با گسترش نظام قبایلی و قرار گرفتن موالی در پایینترین قسمت این ساختار، ایرانیان بهعنوان اقشار فرودست از فضای جدید بهرهای نبردند. این تحقیق به روش تاریخی و بینرشتهای و در چارچوب نظریۀ جامعهشناختی شکاف و گریز در پی پاسخ به این پرسش است که شکافهای اجتماعی موجود در بین ایرانیان در قرن اول هجری چه تأثیری بر روند گریز آنان داشت؟ نتایج تحقیق نشان میدهد که شکافهای اجتماعی موجود در نظام اموی و ساختار قبیلهای آن زمینههای گریز لایههای متعدد جامعۀ ایرانی را از کانون قدرت فراهم نمود. سیاستهای تبعیضآمیز امویان و وجود طبیعی شکافهای اجتماعی در جامعۀ ایرانی قرن اول منجر به تحقق نظریۀ گریز شد و این جامعه را به امید فردای بهتر آمادۀ پذیرش دعوت عباسی کرد.
Explaining the theory of social gap in the Iranian society of the Umayyad transition period, and the subsequent emergence of asociality as a phenomenon in this society from the center of the caliphate can be examined by functionalist analysis. After the Islamic conquest of Iran, the new Arab-Islamic society failed to absorb Iranians. Iranians’ expectations about the improvement in their general situation did not become materialized and their former social gaps not only did not disappear but with the expansion of the tribal system and their status as Mawalis in the lowest stratum, they became an underprivileged society. Using the historical method and an analytical interdisciplinary approach to the theories of social gap and asociality in sociology, the present research aims to explain the role of the social gap within Iranian society in the asociality of the first century A.H.. According to the findings of the research, the existing social gaps in the Umayyad society and asociality within Iranian social strata were caused by the Umayyad political structure. Furthermore, Umayyad discriminatory policies and the existence of social gaps within Iranian society initiated asociality and paved the way for the Abbasid reception in the hope of a better future.
خلاصه ماشینی:
با سپري شدن ايام فتوح ، و عدم جذب عملي ايرانيان در جامعۀ جديد عرب -اسلامي و عدم تحقق تصورات ايرانيان براي تغيير کلي وضعشان ، نه تنها شکاف هاي اجتماعي گذشته از بين نرفت ، بلکه عملاً با گسترش نظام قبايلي و قرار گرفتن موالي در پايين ترين قسمت اين ساختار، ايرانيان به عنوان اقشار فرودست از فضاي جديد بهره اي نبردند.
درخصوص پيشــينۀ تحقيق بايد گفت که به صورت تخصصي و تحليلي اثري در اين باره تأليف نشده اســت ، اما در برخي از مقالات اشــاراتي به اين موضوع وجود دارد، از جمله در مقالات «شــکاف هاي اجتماعي اواخر دورٔە ساساني و تأثير آن در گريز لايه هاي زيرين جامعۀ ايراني »١ (١٤٠٠) نوشتۀ کورش صالحي ؛ «دگرگوني نظام قشــربندي اجتماعي در ايران از سقوط ساسانيان تا پايان امويان »٢ (١٣٩٠) تأليف ساسان پور و مفتخري ؛ «تأثيرات فتوح اسلامي بر جمعيت ايرانيان عراق »٣ (١٣٩٥) تأليف موروني ؛ «بررسي علل پراکندگي جغرافيايي زرتشتيان ايران در قرون اوليۀ اسلامي »٤ (١٣٩٦) نوشتۀ فروزاني و حکيمي پور؛ «درآمدي بر صلح نامه هاي مسلمانان با ايرانيان در آغاز فتح ايران »٥ (١٣٧٩) نگارش صفري فروشاني ؛ «بررسي قشربندي اجتماعي در اسلام »٦ (١٣٩١) تأليف عبدالله پور و اسکندرجعفرزاده ؛ «نقش ايرانيان در فتح ايران به دســت اعراب از آغاز تا پايان ســدٔە نخســت هجري قمري »٧ (١٣٩٠) نوشتۀ دهقان پور و معصومي .
٦. جمال جوده ، اوضاع اجتماعي-اقتصادي موالي در صدر اسلام ، ترجمۀ مصطفي جباري ، مسلم زماني (تهران : نشر ني ، ١٣٨٣)، ص ١٧٤؛ حسين مفتخري ، «اوضاع سياسي ، مذهبي ايران در آستانۀ ظهور اسلام »، تاريخ اسلام ، ش ٢ (تابستان ١٣٨١)، ص ٨١- ٨٨.