چکیده:
مدرنیسم تحوّلی است که از حدود قرن نوزدهم در جهان آغاز شده و در تمام عرصههای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و هنری انسانها و حتّی در ادبیّات تاثیرگذار بوده است. مدرنیسم با ایجاد تزلزل در باورهای مستحکم انسان، نسبی بودن واقعیّت، پوچانگاری، تغییر در اصول اخلاقی و اصالت دادن به فرد، در مبانی فکری ادبیّات و به دنبال آن در اصول داستاننویسی هم تغییراتی ایجاد کرد. در این مقاله که به روش کتابخانهای نگاشته شده است، دو مجموعه داستان چهرهنگاری دنیا اثر فرشته ساری و سمت تاریک کلمات اثر حسین سناپور، به روش توصیفی- تحلیلی از منظر مدرنیسم نقد و بررسی شده است. پرسش و هدف اصلی تحقیق مشخّص کردن مهمّترین مولّفههای مدرنیسم در دو مجموعه داستان ذکر شده است. نتایج تحقیق نشان میدهد که این دو نویسنده، یک شگرد یا مولّفه را اساس کار خود قرار دادهاند یا با تزریق انبوهی از شگردهای مدرنیستی، به جای اینکه در پی داستاننویسی باشند، به دنبال داستانسازی هستند و در نگارش مدرن و استفاده از مولّفههایی مانند فردگرایی، تنهایی، از حدّ تقلید فراتر نرفتهاند؛ با بهرهگیری از مبنا قرار دادن چندین شگرد مدرنیستی چون تغییر زاویۀ دید، بهم ریختگی جریان طولی زمان، روایت رویدادهای درونی ذهن، ابهام و تعلیق، عدم قطعیّت، فرجام مبهم و پایان باز، اثری مدرن خلق کردهاند.
خلاصه ماشینی:
در این مقاله که به روش کتابخانهای نگاشته شده است، دو مجموعه داستان چهرهنگاری دنیا اثر فرشته ساری و سمت تاریک کلمات اثر حسین سناپور، به روش توصیفی- تحلیلی از منظر مدرنیسم نقد و بررسی شده است.
نتایج تحقیق نشان میدهد که این دو نویسنده، یک شگرد یا مؤلّفه را اساس کار خود قرار دادهاند یا با تزریق انبوهی از شگردهای مدرنیستی، به جای اینکه در پی داستاننویسی باشند، به دنبال داستانسازی هستند و در نگارش مدرن و استفاده از مؤلّفههایی مانند فردگرایی، تنهایی، از حدّ تقلید فراتر نرفتهاند؛ با بهرهگیری از مبنا قرار دادن چندین شگرد مدرنیستی چون تغییر زاویۀ دید، بهم ریختگی جریان طولی زمان، روایت رویدادهای درونی ذهن، ابهام و تعلیق، عدم قطعیّت، فرجام مبهم و پایان باز، اثری مدرن خلق کردهاند.
2-2- به هم ریختگی جریان خطی زمان: زمان پريشي روايت زمان و گذر آن، در کنار ذهن و کارکردهایش، یکی از مضامین اصلی داستان مدرن است و شاید از همین روست که برخی محققان، این نوع ادبی را «رمان زمان» نام نهادهاند.
( همان:23) در داستان «کابوس بیداری» راوی در حین صحبت با دوستی که از خواب بیدارش کرده و او را به سبب طلاق گرفتن از همسرش توبیخ میکند، ابتدا به یاد صحنۀ دادگاه و محضر و طلاق از همسرش رویا میافتد و بعد با استفاده از جریان سیال ذهن به گذشته برمیگردد و به یاد قراری که با دوستش فرحناز داشته میافتد: «تاریکی میآید توی چشمم و گود میشود و پایین میرود و فرحناز از ماشینها و بوقها و آدمها رد میشود و میآید با خنده«اگر یک ساعت دیر میکردم، باز میماندی؟ آره.