چکیده:
فیلسوفان و اندیشمندان در ادوار مختلف به بررسی ماهیت حکمت و تقسیمات و فروع آن پرداخته اند. در فلسفۀ یونان تقسیمی از ارسطو در باب حکمت، توجه فلاسفه مسلمان را به خود جلب نمود و مسلمانان بر همان منوال در دوره های مشائی و اشراقی و صدرایی حکمت را بازخوانی نمودند. استاد مطهری بعنوان یک اندیشمند اسلامی نیز به موضوع حکمت، تعریف، تقسیمات و کارکرد آن وارد گردیده است. ایشان قوه عقل را دارای دو بعد شناختی و اجرایی می داند و حکمت نظری را سخنورِ«هست ها» و شناخت امور آنچنان که هستند می داند و حکمت عملی را در صدر «بایدها»یی که خط مشی حیات فردی و اجتماعی را مشخص می کند، معرفی می نماید. وی در نظریۀ «حکمت نظری اسلامِ» حکمت را دارای کارکرد انسان شناسانه و انسان سازانه می داند که هم این دو، در کنار هم رشد دهنده انسان در ابعاد مختلف نظری و عملی بوده و نهایتا یکی خاصیت چراغ و مصباحیت دارد و روشن گر مسیر است، و دیگری مفتاحیت دارد و گشایندۀ امور. همچنین ایشان با ورود به حوزه دانش کلام و از منظر علم کلام، حکمت و حکیم بودن را در یک راستا قلمداد و تعریف می نماید.
Philosophers and thinkers have investigated the nature of wisdom and its divisions and branches in different eras. In Greek philosophy, Aristotle's division about wisdom attracted the attention of Muslim philosophers, and Muslims reread wisdom in the same way in the Mashai, Ishraqi, and Sadra periods. Professor Motahari, as an Islamic thinker, has also entered into the subject of wisdom, its definition, divisions and functions. He considers the power of reason to have two cognitive and executive dimensions, and he considers theoretical wisdom to be the speaker of "beings" and the knowledge of things as they are, and practical wisdom to be at the top of the "musts" that determine the direction of individual and social life. , introduces. In the theory of "theoretical wisdom of Islam", he considers wisdom to have an anthropological and human-building function, both of which are the growth of man in different theoretical and practical dimensions, and finally, one of them has the property of a lamp and illuminates the path, And the other has the key and the opener of affairs. Also, by entering the field of theology and from the perspective of theology, he considers and defines being wise and wise in the same direction
خلاصه ماشینی:
بنابراین وی معتقد است : «در حکمت نظری هدف از علْم خود علم است ؛ یعنی هدف از علْم رفاه و کمال و فعلّیت یافتن استعداد عقلانی بشر است و این همان چیزی است که احیانا در تعریف «حکمت » آورده میشود: «صیرورة الانسان عالما عقلّیا مضاهیا للعالم العینی» اّما هدف حکمت عملی عمل است »( مطهری، ١٣٩٧، ج ٧: ٢٢٨-٢٣٠) پس غایت فلسفه نظری اعتقاد به رأیی است که عملی نیست ؛ لذا غایت فلسفه نظری ، تکمیل نفس است به اینکه فقط بداند، و غایت فلسفه عملی معرفت رأیی است که هوّیت آن رأی، این است که دربارة عملی است .
در واقع حکمت نظری اسلامی، به این دلیل طرح و بررسی می گردد زیرا که مطهری، با استناد به ملاصدرا، ایمان در اسلام را از مقولۀ علم می داند، که همان حکمت نظری و شناخت کلی عالم وجود است ( مطهری، ١٣٩٧، ج ١: ٣٠٠) بنابراین از نظر مطهری:« ایمان اسلام ، همان حکمت نظری و کمال عقل نظری است »( همان : ٣٠٥) و ازآنجایی که فلسفه نظری درباره هستی آنچنان که هست می باشد، و از طرفی انسان پیش برندة این حوزه دانشی است و طبق نظر استاد مطهری، اسلامْ حکمت نظری 7 - Imaging خاص خود را دارا می باشد، ضروری است تا فلسفه نظری اسلام نیز مورد بحث و مداقه قرار گیرد تا مشخص گردد حکمت نظری اسلام درباره انسان چه اصولی دارد و راه ترقی انسان در حکمت را برچه پایه ای تبیین می کند.
البته قابل ذکر است که ایشان در کتاب «مسئله شناخت » به این مسئله توجه کرده و ایدئولوژی را همان حکمت عملی می داند و جهانبینی را حکمت نظری معرفی می کند(مطهری، ١٣٩٧، ج ١٣: ٣٤١) اما کماکان آن اختلاط مذکور بر سر جای خود باقی ست .