خلاصه ماشینی:
"من به اینها توجه کردم که ببینم ریشهی کار چیست؟در این بیابان دیدم که ثروت تصویری ریخته،و در تمامیت این کشور،رنگ در تن مردم به صورت لباس ریخته،رنگهایی که دارای مفاهیمی عالی هستند.
آموختههای من طی این چند سال و پس از آن به تدریج بالا آمد و مرا در آگاهیهای محیط-از نظر هنری-پربار کرد.
خیلی آرام این لباس را به آنها پوشانده بود (به تصویر صفحه مراجعه شود) انگار مثل روح دارند آنجا میرقصیدند.
آنقدر تأثیر ذهنی روی من گذاشته بود که وقتی آمدم دختر ترکمن را بسازم(نقاشی کنم)، چهره دختر ترکمن را بدون سایه روشن همانگونه که کمال الدین کار کرده بود،ساختم.
من فهمیدم و میدانستم که چکار کردهام اما القا در یکی دیگر، همان القایی است که کمال الدین روی من کرد و من هم توانستم بر روی یکی دیگر داشته باشم.
وقتی این ابزار قدرتش هم هست یعنی آنچه را که میخواهد،بتواند بسازد،آنوقت باید جنون ابداع و خلق را داشته باشد."